گنجور

 
هلالی جغتایی

دیدیدیم ز یاران وفادار بسی را

لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را

قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه

چندان اثری نیست هوی و هوسی را

فریاد! که فریاد کشیدیم و ندیدیم

در بادیه عشق تو فریادرسی را

تا از لب شیرین مگسان کام گرفتند

گیرند به از خیل ملایک مگسی را

گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست

در دیده خود ره نتوان داد خسی را

پیش سگش این آه و فغان چیست هلالی؟

از خود مکن آزرده چنین هم نفسی را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سام میرزا صفوی

مشتاق بجانیم مسیحا نفسی را

ای بخت بیا همدم ما ساز کسی را

سلیم تهرانی

زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد

ناچار گزیری نبود همنفسی را

پیداست بر ارباب فراست که ندارد

افشاندن دم فایده، اسب مگسی را

حزین لاهیجی

از نالهٔ عاشق چه خبر بوالهوسی را

آری خبر از درد کسی نیست کسی را

هر خیره سری چاشنی درد نداند

از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را

زخم دل نالان مرا، چاره محال است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حزین لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه