گنجور

 
هلالی جغتایی

آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل

آن به که می کشم دو سه روزی به روی گل

گل دیدم، آرزوی کسی در دلم فتاد

کز دیدنش کسی نکند آرزوی گل

این دم که بوی دلکش گل می دهد نسیم

بس دلکش است گشت گلستان به بوی گل

خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ

من سوی او نظر فکنم، او به سوی گل

دید آن دو رخ هلالی و آسوده دل نشست

از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode