فال فرخنده بیایید به دیدار زنیم
برقی از شمع تجلّی به شب تار زنیم
بر رخ غیر ببندیم در خلوت دل
کوری مدعیان بادهٔ اسرار زنیم
ور شود در سر مستی تهی از باده کدو
شیء اللّه به در خانهٔ خمّار زنیم
داغ عشق است که سرمایهٔ آرایش ماست
شمع سان زآتش دل لاله به دستار زنیم
ناخن از بهر خراشیدن دل در کف ماست
سینه تا هست چرا تیشه به کهسار زنیم؟
خامهٔ ما به رگ تار نفس مضراب است
دست تا کار کند زخمه برین تار زنیم
دل چو سرشار شود از غم بیهوده حزین
وقت آن است که پیمانهٔ سرشار زنیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به جشن و شادی و دوری از غمهاست. شاعر از اهمیت عشق و زیباییها سخن میگوید و توصیه میکند که در خلوت دل، به دور از نظر دیگران، به عشق و رازهای زندگی پرداخته شود. همچنین به گرمای عشق و شور و شوق آن اشاره کرده و بر لزوم پر کردن دل از خوشی و سرور تأکید میکند. در نهایت، به اهمیت استفاده از هنر و احساسات در زندگی اشاره دارد و از ما میخواهد که از خون دل و غمهای بیهوده فاصله بگیریم و به سراغ شادیها برویم.
هوش مصنوعی: بیایید با خوشحالی یکدیگر را ملاقات کنیم و در شب تاریکی، با نور شمعی که میدرخشد، جلوهای زیبا بسازیم.
هوش مصنوعی: در پنهانی دل، چهرهٔ دیگران را نادیده میگیریم و با نادانهایی که دم از رازهای نوشیدنیهای سحرآمیز میزنند، مقابله میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی به سر ببریم و از باده خالی شویم، با این حال چیزهایی از خدا را در خانهی ساقی قرار خواهیم داد.
هوش مصنوعی: عشق، درد و رنجی است که به زیباییهای ما معنا میبخشد. مانند شمعی که بر اثر آتش دل میسوزد، ما نیز زخمهای عشق را به زیبایی در زندگیمان میآفرینیم.
هوش مصنوعی: ناخن برای خراشیدن دل است و در دستان ما قرار دارد، حال که سینهای از احساسات داریم، چرا باید به کوه و سنگ آسیب برسانیم؟
هوش مصنوعی: قلم ما به گونهای است که مانند مضرابی در رگ تار وجود ما مینشیند و از آن بهره میبریم تا بر این تار بنوازیم و آثاری بیافرینیم.
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان از غم و اندوه بیهوده پر میشود، وقت آن است که اقدام به تغییر وضعیت کرده و خود را از آن شرایط خارج کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم
مشتری وار سر زلف مه خود گیریم
فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم
اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا
[...]
چند در پرده دل باده گلنار زنیم
ای خوش آن روز که می بر سر بازار زنیم
چه کند با دل دریایی ما عشق مجاز
چه قدر جوش به یک مشت خس و خار زنیم
نشد از سبحه و زنار گشادی ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.