عقل دور است از آن جهان که منم
عشق داند مرا چنان که منم
سره ام در قمار سربازی
حبّذا سود بی زیان که منم
چشم صورت حجاب اگر نشود
عین معنی شود عیان که منم
نوبهارم خزان نمی داند
خرّم این باغ و بوستان که منم
منم اینک، چه می تواند کرد
مرگ با جان جاودان که منم؟
بر سرم سایهٔ همایی هست
منگر این مشت استخوان که منم
چشم بر راه جلوه ای بودم
زد به دل حلقه ناگهان که منم
رمهٔ عقل و هوش حیران است
گر شعیبم و گر شبان که منم
طالع و طبع کیمیا دانم
بوالعجب شهرهٔ نهان که منم
غیر خضر قلم نساخته تر
لب ازین چشمهٔ روان که منم
خشکی مشرب سرای خودی
دور ازین بحر بی کران که منم
تهی از باده کس ندیده حزین
خسروانی خم مغان که منم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اندیشهها و احساسات شاعر درباره عشق و وجود انسان میپردازد. او با تأکید بر این که عقل نمیتواند به درک واقعی او برسد، عشق را وسیلهای برای شناخت خود معرفی میکند. شاعر خود را در محیطی پر از تناقضات میبیند؛ از یک سو، او را فردی با هویت قوی و جاودانگی میداند و از سوی دیگر، به تواضع و نیازهای انسانیاش اشاره میکند. او نشان میدهد که در درون خود باغی خرم دارد که دیگران نمیتوانند آن را ببینند. همچنین، او به نقش خود در زندگی و گشت و گذارهای معنوی اشاره دارد و خود را در مسیری منحصر به فرد و غیرقابل مشابه معرفی میکند. با استفاده از تصاویری از طبیعت و وجود، شاعر به عمق تجربه انسانی و جستجوی حقیقت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عقل از آن جهانی که من در آن هستم فاصله دارد، اما عشق به خوبی مرا میشناسد و درک میکند.
هوش مصنوعی: من در بازی سربازان، باخت را قبول نمیکنم و به شدت به پیروزی دلخوشم، چرا که من در این مسیر به دنبال سودی بدون ضرر هستم.
هوش مصنوعی: اگر چشم و چهره مانع نباشد، حقیقت وجودی من به وضوح نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: بهار تازهای را آغاز کردهام که پاییز نمیتواند آن را درک کند. این باغ و گلستان پر از شادی و سرسبزی است، چون من در آنجا حضور دارم.
هوش مصنوعی: من اکنون اینجا هستم، مرگ با روح ابدی من چه کاری میتواند انجام دهد؟
هوش مصنوعی: بر سر من سایهای از بزرگی و مقام وجود دارد، پس به ظاهر و شکل این استخوانهای بیارزش نگاه نکن که این من هستم.
هوش مصنوعی: من به انتظار دیدن جلوهای نشسته بودم که ناگهان به دل من اثر گذاشت و وارد آن شد.
هوش مصنوعی: عقل و هوش در وضعیتی گیج و سردرگم به سر میبرند، چون نمیدانند من کیستم، چه شعیب باشم و چه شبان.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که سرنوشت و ویژگیهای درونیم چقدر شگفتانگیز است و این راز عظیم تنها مختص من است.
هوش مصنوعی: تنها کسی که میتواند مانند من از این چشمه زلال و زندگیبخش بگوید، خضر نیست و دیگر کسی هم نیست که به این زیبایی صحبت کند.
هوش مصنوعی: خود را از آب و هوای زندگی دور نگهداشتهام، در حالی که من جزئی از این دریاهای وسیع هستم.
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدم که در حال خلوت و افسردگی، همچون من، خمی را که مغان پر از باده کردهاند، خالی کرده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه افتاد چند بار مرا
پند نگرفتم ای فلان که منم
آنچه هستم چرا نمیگویم
گفتم ای خام قلتبان که منم
شدهام سیر زین جهان زیراک
[...]
اه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم
کی شود این روان من ساکن
[...]
طرفه بی نام و بی نشان که منم
بوالعجب ظاهر و نهان که منم
چون تو با خویشتن گرفتاری
کی شناسی مرا چنان که منم
بخدا نیم چو نمی ارزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.