زاهد از حلقهٔ ما چون دگران برخیزد
کف زنان، جامه دران، رقص کنان برخیزد
پردهٔ دیده حجاب است میان من و دوست
خرّم آن روز که این هم ز میان برخیزد
خوار و پامال تر از سایهٔ افتاده منم
از کنارم اگر آن سرو روان برخیزد
سینه، دل را چه خیال است کند زندانی؟
زین قفس بلبل ما، بال فشان برخیزد
با تو در خلوت دل وصل تو را می خواهم
کز میان کلفت روزان و شبان برخیزد
هر جفایی که کنی راحت جان است ولی
رسم انصاف مبادا ز جهان برخیزد
برکش از دل نفس مولوی روم، حزین
تا ز گلزار سمن، رنج خزان برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از زاهد، به بیان احساسات عاشقانه و دلتنگی نسبت به معشوق پرداخته است. شاعر از ظواهر فریبنده و موانع زمینی به دلتنگی و آرزوی وصال میگوید. در این اشعار، دلتنگی و کشش به سمت محبوب، آرزوی آزاد شدن از قید و بندها و گذر از موانع روحی مطرح است. شاعر به زیبایی، ویژگیهای انسانی خود را در مواجهه با عشق و دوری از محبوب به تصویر میکشد و در انتها، از مولوی روم و رنجهایی که به خاطر دوری کشیده میشود، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زاهد اگر از جمع ما جدا شود، مانند دیگران با شادی و سرخوشی میرقصد و لباسهای خود را درمیآورد.
هوش مصنوعی: چشمهایم مانند پردهای هستند که بین من و محبوبم فاصله میاندازند. روزی خوشحالم که این پرده از بین برود و بتوانم او را به وضوح ببینم.
هوش مصنوعی: من از همه چیز کمتر و ناتوانتر از سایهای هستم که به زمین افتاده، اگر آن درخت زیبا و خوش قد و قامت بخواهد از کنارم عبور کند.
هوش مصنوعی: دل ما چرا باید در سینه زندانی باشد؟ از این قفس بلبل ما با شوق و سرودی بلند پرواز میکند و برمیخیزد.
هوش مصنوعی: در تنهایی و سکوت دل، وجود تو را میطلبم تا از میان هیاهوی روز و شب، به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: هر کار ناپسندی که انجام دهی، ممکن است برایت آسودگی به همراه داشته باشد، اما هرگز نباید انصاف و عدالت از دنیا برچیده شود.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسات عاطفی و دردهای درونی پرداخته است. زندگی از دل و نفس مولوی روایت میشود، و در آن، دلتنگی و غم به تصویر کشیده شده است. اشاره به گلزار سمن میکند که نماد زیبایی و زندگی است، در حالی که رنج و تلخی خزان، نشانههای گذر زمان و تغییرات جدی در زندگی به شمار میآیند. در نهایت، این شعر نگاهی عمیق به تضاد زیبایی و غم دارد که همواره در زندگی انسان وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد
همچو سرو این تن من بیدل و جان برخیزد
من گمانم تو عیان پیش تو من محو به هم
چون عیان جلوه کند چهره گمان برخیزد
چون رسد سنجق تو در ستمستان جهان
[...]
عاشق اول ز سر جان و جهان برخیزد
آنگه اندر پی آن راحت جان بر خیزد
جان و جانان نشود هر دو میسر با هم
هر که این میطلبد از سر آن بر خیزد
در ره عشق کسی گرم روی داند کرد
[...]
هر که مردانه به عشق از سر جان برخیزد
در نخستین قدم از هر دو جهان برخیزد
در قیامت که به بوی تو شود جان زنده
تنم از جان به وفای تو روان برخیزد
چون سر از خاک برآرم گل رویت بینم
[...]
پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد ز سر هر دو جهان برخیزد
عاشق سوخته گر بر سر خاکش گذری
از لحد نعره زنان رقص کنان برخیزد
در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
[...]
چشم مست تو گر از خواب گران برخیزد
سبک از هر طرفی فتنه دوان برخیزد
کر کلاله ز گل چهره براندازی باز
ناله از جان و دل پیر و جوان برخیزد
سر و بالای تو گر سوی چمن میل کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.