غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد
به عشق هر چه مس آرند کیمیا سازد
دوباره زندگی حشر مرگ موعودیست
ز خاک کوی تو ما را اگر جدا سازد
غرور ناز تو دارد ز لطف مأیوسم
عجب که بوی تو با قاصد صبا سازد
چو گل به سینهٔ صد چاک من چه می خندی؟
غم تو پیرهن غنچه را قبا سازد
جدا به مرگ نگردم ز آشنا روبی
که از لبم به سخنهای آشنا سازد
حزین به سینه دلی فارغ از دوا دارم
که درد عشق به دلهای مبتلا سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عواطف عمیق و درد ناشی از عشق است. شاعر بیان میکند که غم علاقهاش میتواند هر چیزی را باارزش و ارزشمند کند، و عشقش حتی میتواند زندگی و مرگ را معنا ببخشد. او احساس میکند که ناز و زیبایی محبوبش او را مأیوس کرده و در عین حال، بوی عشقش با پیامرسانی چون باد صبا همراه است. همچنین، شاعر به چهره نه چندان شاداب خود اشاره کرده و میگوید غم عشقش تمام وجودش را فراگرفته است. او از جدایی از عزیزانش ابراز نگرانی میکند و در نهایت بیان میکند که در دلش دردی از عشق است که نمیتواند به راحتی از آن رها شود و این درد، دلهای دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: غم تو به مانند گلناری است که در دل خود کهربا خلق میکند، و عشق میتواند هر چیزی را که در نظر دارد، به طلا تبدیل کند.
هوش مصنوعی: زندگی دوباره و حالتی مانند مرگ موعود، تنها در سایه خاک کوی تو معنا پیدا میکند، و اگر ما را از آن جدا کند، نتوانیم ادامه دهیم.
هوش مصنوعی: غرور و ناز تو باعث شده که از محبت ناامید شوم. عجیب است که بوی تو هم با قاصد صبحگاهی همنوا شده است.
هوش مصنوعی: چرا به من که از غمهای عشق دلشکستهام میخندی؟ غم تو باعث میشود روح و جانم زخمهای بیشتری بخورد.
هوش مصنوعی: من هرگز به مرگ فکر نمیکنم وقتی که تو کنارم هستی، زیرا صدایت مرا به یاد لحظات شاد و آشنا میاندازد.
هوش مصنوعی: من در دل خود غمی دارم که بینیاز از هر درمانی است و این غم میتواند دیگران را هم به درد عشق مبتلا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه پادشاست که از خاک پادشا سازد
ز بهر یک دو گدا خویشتن گدا سازد
باقرضوا الله کدیه کند چو مسکینان
که تا تو را بدهد ملک و متکا سازد
به مرده برگذرد مرده را حیات دهد
[...]
عجب که درد مرا هیچکس دوا سازد
مگر که چاره بیچارگان خدا سازد
دلم بدرد و بلا انس کرده است چنانک
ز عافیت بگریزد بابتلا سازد
بکیش عشق دلش زنده ابد باشد
[...]
چو شبنم آن که دل خویش با صفا سازد
ز گرد بالش خورشید متکا سازد
عبث به کینه ما گرم می شود دشمن
سموم را چمن خلق ما صبا سازد
ترا که باده لعلی است در قدح مپسند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.