گنجور

 
حزین لاهیجی

فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت

لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت

فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود

تیریست که جستهست ز آغوش کمانت

در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟

برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت

از ریگ روان بیش بود چاه در این راه

سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت

بیغوله دنیا نبود جای نشستن

شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت

صوفی ، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید

تقوا بلد راه خرابات مغانت

رنجت شود آسودگی دولت جاوید

گر عشق ستاند، ز غم سود و زیانت

ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری

پرورده ام از ناز میان دل و جانت

پیمان محبت مگسل زآنکه قدیم است

پیوند رگ جان من و موی میانت

بخرام فروهشته به بر طره پرچین

ای چشم تماشای دو عالم نگرانت

خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری

یارب نکشد بار دل پیر و جوانت

ترسم که رسایی نکند پایه بختم

ای مایهٔ اقبال، بلند است مکانت

زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟

جایی که سپهر است ز خونابه کشانت

از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟

ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت

ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن

شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت

آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست

تأثیر کند در جگر سنگ فغانت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

جان و تنم ای دوست! فدای تن و جانت

مویی نفروشم به همه ملکِ جهانت

شیرین‌تر از این لب نشنیدم که سخن گفت

تو خود شکری یا عسل‌ست آب دهانت؟

یک روز عنایت کن و تیری به من انداز

[...]

ناصر بخارایی

جان جوهر پاک است و تن ار سرو روانت

تن پیش تنت ریزم و جان بر جانت

تو در دل من ساکن و من در طلب تو

جویان شده فریاد زنان گرد جهانت

در خاک بجوید دل من روز اجل را

[...]

صائب

ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت

گردون مطوق یکی از فاختگانت

بر کوتهی بینش خود داد گواهی

آن کس که نشان داد برون از دو جهانت

پنهانتر ازانی که توانت به نشان یافت

[...]

واعظ قزوینی

در چشم شناسای ره و رسم امانت

دزدیدن گردن بود از تیغ خیانت

پوشیده نظر، دیده ور از یاری مردم

کور است که دارد ز عصا چشم اعانت

یک فایده خواری ما اینکه عزیزان

[...]

آشفتهٔ شیرازی

دانی چه تمیز است میان تن و جانت

تو جان جهانی و بود جسم جهانت

با تلخی جان باختنم کام نه تلخ است

نامم ببری گر دم رفتن بزبانت

ظلمات خم زلف سیه من چو سکندر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه