گنجور

 
حزین لاهیجی

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات

از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم

دل می رود از دست به دستان خرابات

شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو

جایی نتوان یافت به سامان خرابات

دود دل ما سنبل و ریحان مطراست

زخم جگر ما،گل خندان خرابات

در بهمن و دی آفت تاراج خزان نیست

عمری گذراندم به گلستان خرابات

مینای میش شب عوض شمع گذارند

از توبه مزاریست به میدان خرابات

داریم حزین ، این غزل از عارف رومی

او کافر خویش است و مسلمان خرابات

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

از اول امروز حریفان خرابات

مهمان توند ای شه و سلطان خرابات

امروز چه روزست بگو روز سعادت

این قبله دل کیست بگو جان خرابات

هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

مائیم و می صحبت رندان خرابات

سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات

میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان

جاوید به فرمودهٔ سلطان خرابات

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه