دایم وصیّت این است، از ما معاشران را
کز کف نمی توان داد، زلف سمنبران را
چیزی نمی تواند، قطع یگانگی کرد
نتوان ز هم بریدن، با تیغ دوستان را
صد کوه غم به خاطر، از سیل گریه دارم
کز دیده می زداید، آن خاک آستان را
کو صبر تا کنم طی، غمنامهٔ جدایی؟
از پیش می فرستم، اشک سبک عنان را
بی روی گل چمن را دیگر نمی توان دید
ای مرغ شاخساری، بردار آشیان را
جان می دهند و دردی، دریوزه می نمایند
هرگز زیان نباشد، سودای عاشقان را
زور کمان گردون بر کجروش نیاید
بر خاک می نشاند، چون تیر، راستان را
در بارگاه جانان، آهش قبول نبود
عاشق به سینه هر دم، تا نشکند سنان را
دوران حزین کهن ساخت شرح حدیث مجنون
افسانهٔ تو نو کرد، این کهنه داستان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی است. شاعر با بیان احساسات عمیق خود، به بیمعنایی جدایی و سختیهای عشق اشاره میکند. او میگوید که هیچ چیز نمیتواند ارتباط عمیق دوستان را قطع کند و حتی در سختترین شرایط، عشق و دلتنگی همچنان وجود دارند. شاعر به احساس گمشده خود در نبود محبوب و قدرت عشق اشاره میکند و با تأکید بر عدم توانایی در تحمل جدایی، از چالشهای عاشقانه صحبت میکند. همچنین، او به داستان مجنون و لیلی اشاره میکند و به نوعی آن را به تجریه عاشقانه خود مرتبط میسازد. در نهایت، بیان میکند که عشق و درد آن همیشه باقی خواهد ماند و حتی زمان نیز نمیتواند آن را کمرنگ کند.
هوش مصنوعی: همواره توصیه میشود که به دوستان و آشنایان خود بگویید که نتوانستهاید دل از زلفهای زیبا و دلفریب برهید.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند وحدت را از بین ببرد و نمیتوان با شمشیر، دوستان را از هم جدا کرد.
هوش مصنوعی: در دل هزاران کوه غم دارم و آنقدر اشک میریزم که میتواند خاک آن مکان مقدس را از روی زمین پاک کند.
هوش مصنوعی: بیا تا به صبر و شکیبایی دست یابم، تا ناله و غم جدایی را پشت سر بگذارم. از قبل، اشکهای رقیق و بیاختیار را رها میکنم.
هوش مصنوعی: بدون حضور گل، دیگر نمیتوان چمن را مشاهده کرد. ای پرندهی شاخهها، لانهات را برمیدار.
هوش مصنوعی: افراد جانشان را فدای عشق میکنند و به خاطر درد و رنجی که دارند، دست به خواهش و نیاز میزنند، اما در این مسیر هیچ زیانی وجود ندارد، چرا که عشق برای عاشقان همیشه فایده و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: قدرت دوران بر کسانی که راست و صادق هستند، تأثیری نخواهد گذاشت و آنها را به زمین نمیاندازد، مانند اینکه تیر به هدف نمیخورد.
هوش مصنوعی: در حضور معشوق، آه و ناله عاشق پذیرفته نمیشود؛ زیرا هر لحظه او در دل خود عشق را احساس میکند و نمیخواهد که تیر قلبش بشکند.
هوش مصنوعی: دوران غمانگیز قدیم، داستان عشق مجنون را به نوعی تازه و جدید بازگو کرده و زندگی تو را به افسانهای جدید تبدیل کرده است، این قصه قدیمی حالا رنگ و بویی نو به خود گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
تا چشمها گشاید ز اشکوفه بوستان را
آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است
زان مردمک چو دریا کردست دیدگان را
هرگز کسی نرقصد تا لطف تو نبیند
[...]
گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را
تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
[...]
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
[...]
ای چشم تو کشیده، ابروی چون کمان را
تیری که میگشایی، از ما طلب نشان را
آن دم که تیر غمزه، بر بیدلان گشایی
مرغ از هوا در آید، از بهر جان فشان را
من در میان جانت، چون نی کمر ببستم
[...]
از هر که گلبن بینند روی جان را
پنهان کجا توان کرد خورشید آسمانرا
اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق
دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را
روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.