گنجور

حاشیه‌گذاری‌های میم کاف

میم کاف


میم کاف در ‫۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۷ - حجت منکران آخرت و بیان ضعف آن حجت زیرا حجت ایشان به دین باز می‌گردد کی غیر این نمی‌بینیم:

با سلام هرچند با تأخیرِ زمانی!

فَرج و گلو ؛ در بندِ "امیالِ شهوانی و خوردن" بودن می باشد. منظور فردی ست که دغدغه اش در زندگی، به تمامی فقط خور و شهوت است و توجه اش منحصراً به کافِ ران ( فَرج) و دهان اش ( گلو) می باشد تا این دو را تغذیه کند.  این عبارت را مولانا به کرّات هم در غزلیات و هم در مثنوی بکار برده است.

 

میم کاف در ‫۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۸:

باسلام.

با اندک عنایتی به بوطیقایِ بیان و سبکِ مولانا، و بارها دکر تمثیل شیر و آهو ، و نیز قوتِ اصلیّ ِ بَشَر نورِ خداست، و کابرد واژه یِ "چَرا" یا "چَریدن" ، چَریدنِ نور ،در استعاره ها و آرایه های مختلف؛ بنظر می رسد که در مصرعِ اول بیتِ اول، همان چریدن در هنگام وصل منطقی و صحیح باشد و به قرینه یِ آن در مصرعِ دوم، "چه را" (چه چیز را") می توانم در حالیکه فراق دارم و از او دور هستم، بیاموزم؟! منطقی تر است و نزدیک به رسم الخطِ مولانا.

لذا :

در وصال اَت، چَرا بیاموزم

در فَراق اَت، چِه را بیاموزم؟!

 

 

 

میم کاف در ‫۶ ماه قبل، جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - رجوع به حکایت زید:

باسلام خدمت جناب کوروش گرامی.

بُد به معنی گُزیر؛ چاره می باشد. همان بُدی که در عبارتِ " لابُد " بکار می بریم.

 

 

میم کاف در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

سلام و هراران
نیم بیتِ "چو عشاق را نه کفر است و نه ایمان" به
" چو عاشق را نه کفر است و نه ایمان"
لطفاً تصحیح شود.

 

میم کاف در ‫۴ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:

سلام. لطفا نواقص و غلط هایی که دوستان قبلا تذکر داده اند، اصلاح بفرماید تا اعتبارِ گنجور حفظ شود.
سه پاس

 

میم کاف در ‫۵ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن:

با تشکر از زحمات.
آقای امیرحسین هم بدرستی غلط املایی بیت ذیل را یاداور شده اند. ولی گله مندیم که چرا در متن اصلاح نمی کنید؟!! و لذا غلطِ گیج کننده همچنان سرِ جایِ خود مانده است!!
مصطفی فرمود از گفت جحیم
کو بممن لابه‌گر گردد ز بیم
(کو به مومن، لابه گر گردد ز بیم)

 

میم کاف در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۴:

در بیتِ بسا سوال و جواب... این غزل، سوال را باشتباه تایپی، سال مرقوم فرموده اید.
با تشکر

 

میم کاف در ‫۶ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۹:

کل هستی یاک وجود یا یک هشیاریست. و این معنی وحدت وجود و توحید است . وجود یا هشیاری در وجه اظهار شده اش، کل اشیاء این جهان انضمامی و از جمله بدن انسان است. بدن انسان که وجود مانیفست یا متجلیست و آن را موجود مینامیم، با اذعان به مراتب تشکیک وجود یا هشیاری، پرتوی از هشیاری غیر متجلی یا بی فرم، بعنوان ذات انسان بر بدن حاکم است. در هرلحظه بمیزانی که بر ذات اصلی خود یا هشیاری بی فرم خود آگاهیم ، بهمان میزان موازی با قضا هستیم و جف القلم ماست. و بمیزانی که آن هشیاری بی فرم را در تله ذهن با حیث التفاتی به چیز ها معطوف کرده ایم و با چیزها همانیدگی و همذات پنداری کردیم، جف القلم ما غیر موازی با قضاست و لذا مقضی بر ما مقدر است. در یک عبارت، جوهر قلم به نسبت همانیدگی و بی فرمی هشیاری مان، خشک خواهد گشت.