گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محمد رضوانی

محمد رضوانی

دانش آموخته ادبیات انگلیس و آمریکا 

عاشق ادبیات فارسی 


محمد رضوانی در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

محمد رضوانی 

درود بر شما

۱) من ادبیات انگلیس و‌امریکا خوندم و در جهان ادبیات خصوصا شعر شعر فارسی بر شعر انگلیسی که انگوساگسونها خیلی به ان‌مباهات میکنند با فاصله زیاد مقدم است. من دانش آموز عرصه ادبیات ام‌ همیشه. 

۲) حدودا ۱۰ سال پیگیر و‌مستمر در گنجور فعالم . فقط خواننده فعال . این سایت ارزنده یکی از منابع غنی مطالعه شعر فارسی برای من هست. ضمنا هیچ قطعه شعری از سعدی بزرگ و‌‌حافظ بزرگ بدون حاشیه های درج شده نخوندم . انصافا جدا از نقش ممتاز شعر این دو بزرگ من از حاشیه‌های گنجور بسیار آموختم و در بسیاری از فضاهای شعری گنجور را بعنوان سایتی ارزشمند معرفی کردم . 

۳) بمانندهمه گنجوری ها همیشه از خواندن یک سری یادداشت ها مثل  یادداشتهای شمس الحق، بانو روفیا و‌چند عزیز دیگه همیشه خرسندم و علاقمند. 

۴) اما بیش از ده سال است که مقاومت میکنم که این یادداشت را ننویسم . در واقع هر قطعه شعر و‌تمام‌حاشیه‌های آن را که خوندم منو یک قدم به اقدام نهایی یعنی نوشتن این یادداشت یک قدم نزدیک تر کرد. یک سیر تکوینی در تعدد و تناوب و توالی برخی نظرات و شیوه این اظهار نظرها  امروز من رابه به نقطه اقدام رساند. 

۵) ما بدون تعارف شعر فارسی را سرامد شعر دنیا داریم و این از تعارف خارجه. کاملا قابل انتظار است که بحث و نقد و تبادل نظر در یک بستر فرهنگی شعری مثل گنجور  فضای. فرهنگی تخصصی و در سطح بالایی را میطلبد. اینکه عاشقان ادب فارسی برای هر استدلال یا بحث از اشعار فاخر فارسی بهره میگیرند و‌منابع متنوعی در دست حاضرین بحث کاملا نشانگر و بیانگر یک فضای فرهنگی متعالی  است. 

اما اصل مطلب : 

تقریبا در تمام این تالارهای گفتگو  یک پای ثابت  و همیشگی وجود دارد که به هیچ روی متناسب با فضای برشمرده نیست. یعنی در حالی که در یک تالار گفتگو  انبوهی نقد و سخنهای تکمیلی و تحلیلی توسط اشخاص مختلف در حال مبادله است یک‌مرتبه دو یا چند نفر با پیش کشیدن یک بحث یا محتوای سخیف و دون کشمکشهایی بوجود می آورند که اکثرا به موضع‌گیری‌های سخیف تر می انجامد که گویی از یک فضای پر اکسیژن که روح و جان تلطیف میکند به یکباره به فضایی سمی و عاری از اکسیژن تغییر مکان میدهی که حضور در آن اگر مایه شرم نباشد مبطور قطع مایه خوشوقتی نیست. کلید خوردن این فضای آنی نامطبوع عموما از برخی «حافظ  همیشه یکسان شناسان » مطلق گرا و یگانه گرایی شروع می‌شود که همیشه با مترو معیارهمیشگی خود منتظرند غزلی تمام شود و آنها بلافاصله دست بکار شوند و‌می را به شراب روحانی ،انتساب شعر را به شخصیتهای مذهبی باب طبع شان، حافظ را یک شیعه عاشق اهل بیت، ببرند و‌بدوزند و بر تن کنند. متعاقب این خط‌مشی فیکس و ثابت ،یک یا دو تن برای مقابله با این تعمیم ثابت معیارها، بعضا به تسخر و‌تمسخر دیدگاه با ادبیات بسیار دون حافظ را با ادبیات می و‌ کافه و میگساری فیلمهای فارسی از دست آنان کشیده و مال خود میکنند. در این بین شماری از ابیات شاخص فارسی را هر گروه ارایه میکنند که در این فضای نامتجانس بمانند تازیانه حریف را منکوب نماید. در این میدان جنگ یک گروه طعنی به کلمه تنوین دار و‌گروه مقابل دست آویز املائ یک کلمه علم کنند تا در این میان یک اهل شعر با نگارش چند سطر در شیپور آتش بس بدمد و افراد مجاب به آتش بس شوند.  

دوستان فرهنگی 

شما که این میدان جنگ سخیف را در دل یک تالار گفتگوی وزین و با وقار بر پا میکنید ، در این لحظات همچون دو عامی که در خیابان یقه گیر هم شده و هر ناسزا و برخورد فیزیکی را روا می‌دارند ، سوهان بر روح و ذهن حاضرین این تالار هستید. شما داعیه دار تفسیر و تحلیل غزل حافظ هستید که بزرگترین هنرش «عدم قطعیت» در بیان آرای و نظرات است. حافظ یگانه انسانی در شرق است که همیشه از گفتن حرف قطعی خودداری ورزیده تا ما بیاموزیم که مطلق و قطعی محکوم به شکست و‌حذف است . شما که در تالار گفتگوی حافظ این فضای ناخوشایند را رقم میززنید وبا لجاجت بر آن میدمید آیا تصور نمیکنید بستن هر قطعیت و‌مطلق به حافظ خنک حرکت و شأن یگانه‌مردی است که از مطلق پرهیز کرده تا ما در دو سر این گفتگو بتوانیم بر پایه اصول بحث و گفتمان سخن بگوییم و از تبادل ارائ و تضارب ارائ به رشد و توسعه برسیم. مشاهدات من کمترین در خلال این سالها از تمام تالارهای گفتگوی غزل‌های جناب سعدی و‌ جناب حافظ که پر تعداد ترین تالارها هستند کاملا برملا میسازد که این بخش از فضاهای تالارها بعنوان یک حجم صلب و لایتغیر همیشه مخرب ، و نامطبوع مانده و ذره ای توفیق حاصل نشده است. دلیل این ناکامی نیز مشخص است مگر قرار است ما از مجادله و‌تمسخرو مطلق اندیشی و حقد و‌حسدها به فضیلتی رهنمون شویم ؟ بحث و مبادله آرای در چارچوب علمی و دانش بنیان میتواند به توسعه هر دو سوی بحث بینجامد اما نه برای هر دو سوی جنگ. 

امروز تالارهای گفتگوی گنجور یکی از منسجم‌ترین ومتشکل ترین نمونه های شبکه های اجتماعی ایران در حوزه تخصصی است که به لطف این گروه اندک گویی سقف رشد آن ۸۰ است و باید ۲۰درصد همیشه «بدسکتور» بجای بگذارد. امیدوارم همه ایرانیان عاشق شعر به معنای واقعی کلمه باور کنند که جایگاه شعر فارسی در صدر ادبیات منظوم جهان و ایضا جایگاه فارسی بعنوان دومین زبان کلاسیک دنیا و پنجمین زبان وب بسیار رفیع و عالی است . اگر یک حجم از بحث ها حدودا ۲۰درصد ثابت تخریب همیشگی تالارهای گنجور باشد و اصلاح نشود شک نداشته باشید که وقتی که باید صرف توسعه زبان فارسی و شعر فارسی گردد ، صرف امور بی فایده شده و در درازمدت جایگاه زبان فارسی را دچار سکت و‌نزول میکند. امیدوارم عاشقان زبان و‌شعر فارسی برای این مهم همت جمعی کنند و از این ثابت تخریب کاسته شود و شاهد پویایی و تلطف زیادتری در تالارهای گفتگوی گنجور باشیم. 

درود بر شما . ومحمد رضوانی دانش آموز ادبیات ۵۱ ساله 

محمد رضوانی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۱:

محمد رضوانی:

‌. ‌ ‌. ‌ ‌. ‌ترور موفق ایرج میرزا

بقلم ....محمد رضوانی

دانش آموخته ادبیات انگلیس  .

ایرج میرزا شخصیت والا مقامی که امروز در اولین شنیدن نامش عوام پوزخند میزنند بدلیل فریاد علیه مزخرفات وخرافات مورد غضب و ترور روحانیت قرار گرفت .به همین دلیل امروز عوام ایرج را فقط با طنز وهزل شناخته است.

ایرج میرزا صاحب منظومه زهره و منوچهر اقتباس از ونوس وادونیس شاهکار ویلیام شکسپیر است. در ovidian poetry یا شعر آوید ایرج میرزا مثل شکسپیر صاحب نام است. دنیا ایرج را با این منظومه میشناسد و به او ارج مینهد ومردم ایران ( عوام) با شوخی ومطایبه های ایرج او را میشناسند. ترور موفقی بوده . اینطور نیست ؟ 

 شعر آوید شعر جنسی است و نه سکسی. یعنی شاعر از زمزمه های ناز و نیاز عاشق و معشوق ، عشوه ها ودلبریها ، حقه وکلکهای عشاق، ناز کردن ها ، خواهش کردن ها ،وسوسه و دل دادنها ، و دل گرفتنها و حتی بوسیدن ها ، هم اغوشیها ، نجواها و‌زمزمه‌ها با استادی تصویرسازی میکند. ولی یک کلمه رکیک یا تابودار در این منظومه طولانی وجود ندارد.  

اوج توانایی و ذکاوت ایرج میرزا در اینجاست که ایرج عملا شعر شکسپیر را به فارسی ترجمه شعری کرده است. البته باید دانست که ایرج در آخرین سال زندگی خود این شاهکار را نوشت و متاسفانه عمرش به پایان کار هنری اش وصال نداد و منظومه زهره و منوچهر ایرج میرزا نیز بطور ناتمام در تاریخ ادبیات جهان ثبت شده است بمانند شعر «غوبیلای خان » اثر ارزنده و نیمه کار کولریج شاعر دوره رمانتیک انگلیس در قرن ۱۸ و بسیاری از دیگر آثار ادبی . نکته مهم دیگر اینست که ایرج در برخی از قسمتها جمله به جمله متن انگلیسی شعر را به شعر فارسی برگردانده اما با این وجود این اثر ترجمه نیست و ایرج این نابغه معاصر در خلق کار خود اسطوره های ادب فارسی راجایگزین اسطوره های روم و یونان کرده کما اینکه ونوس که«الهه عشق » است در شعر ایرج به زهره برگردان شده که میدانیم در فارسی زهره نیز الهه عشق است ودر افسانه های اساطیری آمده که زهره با تیروکمان خود تیری بر قلب افراد میزند که انها را عاشق میکند. در ادبیات فارسی (و حتی در استیکرهای موبایل)تصویرسازی ذهنی عشق با تیری که از یک قلب عبور میکند دقیقا تصویر ذهنی همین اسطوره زهره و ونوس در ادبیات ایران و جهان است. ادونیس شکارچی در شعر شکسپیر در نسخه فارسی به منوچهر بازسازی میشود که جوانی است نظامی ، موقر ، پرهیبت و مقامدار . علاوه بر اینها ایرج در خط داستان نیز تغییرات محتوایی داده و در بهترین تعبیر میتوان گفت ایرج با بومی سازی نسخه انگلیسی و خلق فضا و شخصیت های ایرانی داستان را ملموس تر کرده و این شاهکار ادب فارسی یک اقتباس از کار نابغه انگلیسی ویلیام شکسپیر باشد.

در خط سیر داستان زهره وقتی از جامه افلاکی ( الهه یعنی خدا در اساطیر) درآمده و جامه خاکیان را بر تن میکند به رسم زنان ایرانی مقنعه بر سر دارد و وقتی از شاهکارهای خود سخن میگوید از خلق هنرمندانی چون کمال الملک و قمرالملوک و دادن قلم در کف دشتی و ساز به دست درویش خان سخن میگوید. حال قضاوت کنید ایرج چقدر استادانه این بومی سازی را انجام داده و در عین حال با احترام کامل به شکسپیر کارخود را اقتباس از وی معرفی میکند. 

شاهکار ویلیام شکسپیر از قالبهای زیبا و ارزنده داستان های ادبیات غنایی با محتوای عشق ناکام است که سرسلسله دار این ادبیات غنایی حکیم نظامی گنجوی است که با لیلی و مجنون قرنها بر صدر این خوان گسترده پادشاهی کرده و خود ملهم و الهام بخش دهها شاعر ایرانی و خارجی برای روایت‌های عشق ناکام است. داستان شکسپیر با مرگ ادونیس و ناکامی ونوس پایان می‌یابد ولی داستان ایرج به پایان نمیرسد چون عمرش کفاف نداد و هیچ ادیبی نمیتواند تجسم کند ایرج قصد داشته چگونه روایت داستان فارسی را بپایان برساند. اما این به هیچ‌وجه از ارزش و زیبایی این کار هنری نمی‌کاهد.

این دانش آموز ادبیات انگلیسی در پروژه درس‌ دو واحدی ادبیات تطبیقی که در آن یک اثر ادبی انگلیسی و یک‌ اثر ادبی فارسی بررسی محتوایی و‌مقایسه ای میشوند این پروژه را ارایه کردم. در کلاس دانشگاه و‌در روز ارایه پروژه به زبان انگلیسی در کلاس دانشگاه که ۵۰ دختر و۲۵ پسر حاضر بود ،با ناآگاهی از اینکه انجام هر کار علمی یا هنری نزدیک به تابوهای اخلاقی جامعه میتواند خطرناک باشد ، بدون محافظه‌کاری و با سر نترس جوانی و دل دلدار ۲۱ سالگی در حضور دانشجویان انجمن اسلامی که با نچ نچ وتکه انداختن قصد تخریب و‌برهم زدن تمرکز من را داشتند با حمایت استاد درس جناب آقای احمد دادخواه که به اصل کار و ارزش آن واقف بود توانستم در یک‌جلسه دوساعته کلاس را به دادگاه دفاع از هنر ایرج میرزا بدل کنم . در طول دو ساعت بجز معرفی محتوای کار انگلیسی و فارسی بصورت پایاپای و شانه به شانه از متون اصلی هر دو کار به هیچ حرف یا سخن دیگری نپرداختم. من ، هم در یک درس دو واحدی دانشگاه و‌ایضا در دفاع از هنر یک نابغه شعر ایرانی بنام ایرج میرزا ۲۰ گرفتم. 

ما قرنهاست با سانسور زندگی کرده ایم و گروهی همیشه برایمان انتخاب کرده اند که چه بگوییم و چه بخوانیم. اگر کسی مثل ایرج میرزا هم با تسلط به چهار زبان دنیا انگلیسی و فرانسه و ترکی و عربی بر این استحمار و استبداد ذهنی تاخته وطغیان کرده ، مورد ترور شخصیتی مذهبیون قرار گرفته است. اینکه امروز اولین ذهنیت عوام از ایران فقط مطایبه های سکسی اوست ( که در جای خود بسیار زیبا ،فرح بخش و طرب زا و هنری است) بارزترین جلوه سانسور و فرهنگ سانسور است.

طنز و هزل ایرج در دوره قاجار با وجود اینکه خود شاهزاده ای قجر بود و امکان بهره گرفتن از یک زندگی مرفه را داشت بدون هیچ وقفه یا تعلل ایرج را به مولانا عبید زاکانی متصل میکند. او نیز شاهزاده ای بود که از همه مواهب شاهزادگی چشم پوشید و‌همه‌عمر در ادبار و سختی زیست اما خار چشم حاکمان و مردمان مزور و‌ریاکار شد. حافظ که قرنهاست مزاری دراستانش داشتن برای ایرانیان مایه خوشوقتی است ،به عبید زاکانی چون یار و‌ندیم و همفکر به دید اندیشمندی ارزشمند و هنرمند مینگرد و‌دوستی و‌موانست نزدیک حضرت حافظ با جناب عبید زاکانی شاهد تحسین حافظ بر ایرج نیز هست و این مبالغه نیست.

    طنز و هزل ایرج شمشیر برنده ای است بر تفکر جزم اندیش و تازیانه ای است بر انجماد ذهن. در تاریخ ایران همه آنچه صفویان ساختند قاجاریه پرداختند . ما دوره ای شرم آور تر از دوره تاریخی قاجاریه نداریم. این برهه تاریخی رسوا دو بازیگر اساسی دارد : یکی حاکم جزم اندیش دیگر مردم جزم اندیش. بزرگترین و ارزشمندترین کار رضاشاه کبیر پل ورسک و راه اهن و خیابان ودانشگاه ودادگاه ومدرسه و ثبت احوال و شناسنامه و ... نبود. آنچه که نام رضا شاه را در تاریخ ایران متمایز و برجسته بر تارک آسمان درخشان حک میکند این بود که این مرد از یکسو پایانی بر جزم اندیشی ،انجماد فکری ، فساد مغزی و تعفن ذهنی بود واز سوی دیگر دریچه ای به فرهنگ ملل غرب و نوگرایی ذهنی و اعتقادی و اجتماعی برای ایرانیان گشود. 

درود بر رضاشاه 

درود بر عبید زاکانی 

درود بر ایرج میرزای شیرین سخن 

محمد رضوانی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولی‌التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بی‌ادبی:

‌مولانا و مهاجرت به ژاپن 

‌به قلم...محمد رضوانی

‌دانش آموخته ...ادبیات انگلیس و امریکا

یک مدیر ارشد بخش خصوصی آقای مهندس ارشیان فر گویا و دلیل و رسا وشیوا فرمود :

مولوی با غزل زیر با تم ادب ناجی چشم بادامیهای ژاپنی شد و آنها را بر اریکه آقایی دنیا رساند. او خانمی حامله و متصدی فروش یک فروشگاه را توصیف میکند که به درخواست یک

مشتری، خانم حامله سه بار بر بالای نردبان میرود و جنس مطلوب مشتری را از بالا می آورد و‌هنگاه ترک فروشگاه در حالی که چیزی رو نخریده 

 خانم فروشنده حامله تا کمر خم میشود و تکریم مشتری میکند. 

از خدا جوییم توفیق ادب

بی ادب محروم گشت از لطف رب

بی ادب تنها نه خود را داشت بد

بلک آتش در همه آفاق زد

مایده از آسمان در میرسید

بی شری و بیع و بی گفت و شنید

درمیان قوم موسی چند کس

بی ادب گفتند کو سیر و عدس

منقطع شد خوان و نان از آسمان

ماند رنج زرع و بیل و داسمان

باز عیسی چون شفاعت کرد حق

خوان فرستاد و غنیمت بر طبق

مائده از آسمان شد عائده

چون که گفت انزل علینا مائده

باز گستاخان ادب بگذاشتند

چون گدایان زله ها برداشتند

لابه کرده عیسی ایشان را که این

دایمست و کم نگردد از زمین

بدگمانی کردن و حرص آوری

کفر باشد پیش خوان مهتری

زان گدارویان نادیده ز آز

آن در رحمت بریشان شد فراز

ابر بر ناید پی منع زکات

وز زنا افتد وبا اندر جهات

هر چه بر تو آید از ظلمات و غم

آن ز بی باکی و گستاخیست هم

هر که بی باکی کند در راه دوست

رهزن مردان شد و نامرد اوست

از ادب پرنور گشته ست این فلک

وز ادب معصوم و پاک آمد ملک

بد ز گستاخی کسوف آفتاب

شد عزازیلی ز جرات رد باب

این کمینه دانشآموز ادبیات ایران مدعی است هم حکومت ترکیه و ایضا ما ایرانیان مدعیانی بمانند طبل توخالی هستیم .

 حکومت ترکیه بسیار تلاش میکند با تمسک به قرار داشتن آرامگاه مولانا در قونیه ترکیه یک مولانای ترک بسازد. و چقدر مولانا و خوان پر کرمش متحمل توهین وبی ادبی است وقتی امروز مقبره مولانا در ترکیه محل ادای نذورات فرقه ای ودخیل بستن جمعی امی است. مولانا راوی و روایتگر عظیم ترین پیام های ارزشمند جهانی و راهگشای بسیاری از معماهای ناگشودنی جهان در قرن ۲۱ است. چشمه همیشه جوشان مولانا روشنگر و هدایتگر شیوه زندگی و طریقت صحیح بر چگونه زیستن در همه اعصار است. 

به سیاق مالوف ما ایرانیان هم با سند و مدرک فارسی گویی هزاران قطعه شعر فارسی نمیتوانیم نام رفیع مولانا را مصادره به ملک ایران کنیم. این در آستانه قرن بیستم یک تفکر بازنده و محکوم به فناست. و حقیقتی تلخ غیر قابل انکار است که ما با وجود همزبانی و همزیستی با مولانا از درک او عاجزیم:

@گروهی مستقیما طبع خوش و مطلوبی به شعر ندارند. 

@گروهی اهل شعر و شعر خوانی و بزمهای آراسته می و میگساری در بوستان شعر فارسی اند . اما با خمارالودگی بعداز می بدون کوچکترین تاثیر سعی میکنند پنهان کنند که شعر فارسی هم پایه یک ظرف ماست و خیار خوش طعم ( مزه شاخ) مناسب می است. 

@ جمعی شعرخوان اند و از شعر خواندن فقط ادای خوش وخوش آهنگ الفاظ را می بینند و مداقه میکنند و از این وادی چشمان بینا بر بیش از این ندارند. از نگاه اینان شعر هماهنگی چینش هنرمندانه و خوش آهنگ و تسلسل وار واژگان است که موقع بیکاری میخوانند . 

@جمعی از ایرانیان فقط جویندگان خاص اند. آنان اگر بر هر مجمعی حاضر شوند فقط یک چیز می بینند . این گروه چشم و گوش و عقل شان از این شعر فقط خدا، موسی و عیسی می بیند .این گروه مرعوب از خداوندی جبارند که برای یک لاخه مو هر زن را با آهن مذاب هزار سال عذاب میکند وبا خدایی که میگوید یکساعت تفکر برتر از ۷۰ سال عبادت بیگانه اند. آنان زندانیان دربند اذهان خود اند و خود زندانبان خود اند. 

@جمعی از ایرانیان حاملان و دارندگان نسخ خطی عتیق گونه از دیوان های مولانا... هستند که در کتابخانه های مرصع ویترین شخصیت آنان است . مولانا عاشق کتابدارانی است که مثنوی معنوی و دیوان شمس مندرس و پاره دارند از بس آن را خوانده اند و‌شیوه زیست خود کرده اند.

@و چه میزان از ایرانیان از این غزل خرسندی و شکرورزی به مصدر افرینش، ادب پیشگی در همه مراتب عمر ، پرهیز از ناشکری و بی ادبی ، دم غنیمت شماری را برداشت میکنیم و آن را در مثل عصاره جان می نوشیم و کالری وانرژی گذران عمر میکنیم . 

بیت طلایی این غزل درس آموز است: 

از ادب پرنور گشته ست این فلک

وز ادب معصوم و پاک آمد ملک

جهان روشن و پر نور وایضا حاکم و حکمران پاک نتیجه ادب ورزی مردم در یک ملک است. 

 امروزه ۳۵۰ انستیتو و موسسه مولوی شناسی در جهان فعال است . چند موسسه در ایران است !!! شما دو بیت از مولانا برای خود از حفظ بگویید.

 مولانا قابل مصادره به هیچ قومیتی و فرقه ای نیست . مولانا وخوان بی دریغش سخاوتمند متعلق به هر نژاد انسانی است که او و پیام اش را میفهمد و شیوه زندگی میکند.

 امروز در آغاز سال ۱۴۰۱ جناب ارشیان فر و ایضا این دانش آموز ادب فارسی به سهولت مشاهده میکنند مولانا مقیم ژاپن« مهد خرد نوین» شده و حق نیز همین است. 

آموزنده ست اگر درک کنیم که ژاپنی ها از این محتوا چسبیدند به اصل کلام یعنی ادب و آن را بنیان اقتصاد نوین خود کردند ( بعد از وحشیگری ها و قتل های باور نکردنی در همین قرن) و رستگار شدند .

بدفهمی مولانا است اگر من و تو ایرانی از این محتوا بچسبیم به خدا و عیسی و موسی. خدا، عیسی و‌موسی در این غزل مصدر آفرینش و دعوت کنندگان بخشش و جود و‌راه درست در گذر عمر دراین دنیا هستند. این مصدر آفرینش بر یک هندی برهمن و بودا ست . بر یک غربی عظمت کائنات و قدرتمندی حوادث جهان است. بر یک بت پرست بت اعظم است . بریک کمونیست چک مظاهر طبیعت است. بر یک فیزیک دان آفریدگار علم است. 

عجز ما از باور به یکسانی این مصدر آفرینش نتیجه اسارت به دکاندآرانی کرده که هر روز باور میسازند و تفرقه می آفرینند و‌ جنگ ملل تنها دستاوردشان است. همانها که تنها راه رستگاری را از جلوی چشمان همه‌ میزدایند. خیلی سخت نیست که دریابیم در جهان ۵ قرن اخیر چه افراد و چه عاملی مانع بر این باورند که برهمن و بودا و خدا و بت اعظم و‌کوه و‌خورشید و‌ رود همگی یکی اند و مقر و دال بر یک وجود نامنتهای مصدر آفرینش است که وظیفه ما شناخت او نیست که اگر اینگونه بود آسانتر رخ مینمود . همه این خلقت وکاینات واین وجود بی منتها برای هنر خوب زیستن ماست. اگر انبیا آمدند که راه را نشان دهند به راه بچسبید نه به انبیا.

حتی همین «موضوع وحدت» وجود توسط خود مولانا در داستانی زیبا یادآوری شده و پاسخ سوال فوق در ۴ بیت آخر توسط خود مولانا به صراحت بیان میشود : 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم »

چهار کس را داد مردی یک درم

هریکی افتاده از شهری به هم

فارسی و رومی و ترک و عرب

جمله با هم در نزاع و درغضب

فارسی گفتا ازین چو وارهیم

بیاکاین را به انگوری دهیم

آن یکی دیگر عرب بود گفت لا

من عنب خواهم نه انگور دغا

"آن یکی ترکی بُد و گفت ای گُزُم! 

 من نمی خواهم عِنَب خواهم اُزُم"

رومی را گفتا ترک کن این قیل را

خواهم من استافیل را

در تنازع آن نفر جنگی شدند

که ز سر نامها غافل بدند

مشت بر هم میزدند از ابلهی

پر بدند از جهل و از دانش تهی

صاحب سری عزیزی صد زبان

گر بدی آنجا بدادی صلحشان

پس بگفتی او که من زین یک درم

آرزوی جمله تان را میدهم

چونک بسپارید دل را بی دغل

این درمتان میکند چندین عمل

یک درمتان میشود چار المراد

چار دشمن میشود یک ز اتحاد

گفت هر یکتان دهد جنگ و فراق

گفت من آرد شما را اتفاق

پس شما خاموش باشید انصتوا

تا زبانتان من شوم در گفت و گو

گر سخنتان مینماید یک نمط

در اثر مایهٔ نزاعست و سخط

...و

پس ریای شیخ به از اخلاص ماست

کز بصیرت باشد آن وین از عماست

از حدیث شیخ جمعیت رسد

تفرقه آرد دم اهل حسد

 

شعله نفاق و تفرقه بین آحاد بشر از قرن ۱۵ میلادی به این سو مشتعل شد. سیک مسلمان کشت و مسلمان تشنه به خون سیک .جنگ و کشتارهای نوبه ای شیعه و سنی خلق شد. خاورمیانه آذین بسته از کبر ونخوت و الوده به صدها مدعی است که چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. این دکاندآران، دنیای خاورمیانه را آکنده از متعصبان عربده زنی کرده اند که با نام خدا انسان میکشند و بهشت میخرند و‌هیچ‌خدایی جز خود را نمی بینند .و در کمال بی خودی خود را اشرف موجودات می پندارند.

مولوی گاه عصبانی با این بهشت فروشان و مردمان زمانه شان صحبت میکند : 

هر چه گفتم هم بقدر فهم توست 

مردم اندر حسرت فهم درست 

   نگاهی به تم وحدت وجود pantheism از بزرگان ایران با درونمایه وزین باور به تجلی حضرت حق در تمام موجودات و اشیای این جهان همان درونمایه ای شد که غربیها نیک شنیدند و نیک اندیشیدند و از محتوای پرمایه همین تم وحدت وجود گزاره های مدرن «دهکده جهانی» و «شهروند جهانی» را بازسازی کردند و امروز مفتخر به یک خوب زیستن شده اند . متعاقب آن گزاره های بعدی «اروپای واحد» و «برداشتن مرزها» و «ویزای شینگن» نمونه های وزین از حقیقتی است که پیامهای جهانی مولانا و تم وحدت وجود و ...توسط غربیها به فکرت شنیده و عمل شد. پس چندان با عدالت منافات ندارد که مولوی وخیام وسعدی و فردوسی و حافظ و نظامی به دیگر سرزمینها مهاجرت کرده و مقیم این کشورها شده اند. آنان میزبانان خوشرو و سخاوتمند بر خوان بی دریغ و پر کرمی هستند که هر کس بر آن میهمان شود از او نمیپرسند «اهل کدام سرزمین هستی» « دین تو و آیین تو چیست؟ » پس ناز شست ژاپن و غربیها که کبر و منی نکردند . آنان لایق خردمندی هستند که بزرگان ما فریاد زده اند و‌ ما کر هستیم. به قول دوستی که می‌گفت :

 بدنبال یک گوش در عالم کر 

پایان مقاله 

 

 

محمد رضوانی در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵:

کلمات رکیک و‌شعر فارسی

به قلم ...محمد رضوانی 

دانش آموخته... ادبیات انگلیس  و‌امریکا

بدون رودربایستی بخش شیرین هر زبان فحشهای آنست  یعنی همان کلمات رکیک .  در زبان انگلیسی این کلمات  چهار حرفی هستند  و درفارسی سه حرفی.

در ۷ قرن پیش مولوی بلخی بسیار تلاش کرد تا به جامعه آن روز خود بفهماند که یک کلمه رکیک فقط یک کلمه از زبان است نه بیشتر و نه کمتر. مولوی پس از دیوان شمس و هزاران قطعه شعر عرفانی به سراغ کتاب دیگر خود می رود مثنوی معنوی.  در مثنوی معنوی مولانا با چرخشی هنرمندانه از یک فیلسوف و عارف بدل به یک طنز پرداز قهار می شودکه با بکارگیری واژگان رکیک باز هم بزرگترین درس ها و ارزشمندترین مفاهیم را به شیوهای دیگر و به نگاه طنز  بیان میکند.برای همین ،مولانا مردی برای تمام اعصار است. در جایی که شنونده و مخاطب از پیام های معنوی با بار واژه های ارزشی و اعتقادی مبتذل خسته و  از آن روگردان میشود آنگاه مولانا با نگاه طنز وهزل برگ برنده ای دیگر  رو می کند و کارهایی با مضمون فوق العاده ارزشمند در  قالب متفاوت ارایه می دهد. اما تفسیر جامعه ایرانی جالب است .به محض خواندن اولین قطعه شعری حاوی یک واژه رکیک،  بلافاصله ارجاع می دهند به انحرافات مولانا. صحبت از یک فرد در خیابان نیست صحبت از مولوی است.

تشبث به کلمات رکیک از  مولوی متفاوت از هرزه گویی های یک فحاش در خیابان است.مضافا قصد مولانا از این کاربرد زبانی دامن زدن به کلمات رکیک و ارج نهادن به هرزه گویی نیست . بلکه یک موضوع مهم در تمام پیام مولوی نهفته است و آن اینکه یک واژه رکیک فقط یک کلمه است و نه بیشتر . قرنهاست در فرهنگ ایرانی کلمات رکیک پنهان شده اند تا هر کدامشان بار یک کوه یابند 

مثالی را عرض میکنم :

فرض کنید یک روز هنگامی که از خانه بیرون می آیید همسایه آن طرف تر به هر دلیل در یک لحظه خاص یک واژه زشت بکار میبرد. بدون اینکه عمدی باشد یا اینکه متوجه شما باشد . ذهنیت شما از آن لحظه نسبت به این فرد تغییر میکند و او را به عنوان یک آدم بی خانواده طبقه بندی میکنید.

 آیا این نوع قضاوت عمیق و سختگیرانه ناشی از عدم تناسب جرم و مجازات نیست ؟

در  زبان انگلیسی کلمات رکیک  مثل فارسی مصداق ندارد . در فارسی کلمات رکیک بدلیل قرنها پنهان شدن در پستو  گوشخراش و زبری آوایی دارد. این کلمات تمرین نشده وهر یک کلمه یک کوه است . ناهنجاری صوتی این کلمات بقدری بالاست که در میان صدها نوع صدا آشکار است .

اخیرا بدلیل همین کلمات خانمها را از ورزشگاه منع میکنند .!!!

گنه کرد در بلخ آهنگری

زدند در شوش گردن مسگر

یک راه حل درست برای صورت مسئله غلط.!! صورت مسئله غلط راه حل درست ندارد. دلیل آن اینست که خودمان را به کری وکوری زده ایم. خانمها وقتی در خیابان راه میروند انواع و اقسام این حرفها را از افراد میشنوند( با پوزش حقیقتی تلخ است ) بله از ما میشنوند .حال چرا در ورزشگاه شنیدن یک جمله زشت اینقدر مهم است ؟  با این تفاوت که فضای ورزشگاه ریتم و وزن موسیقیایی به همین کلمات میدهند و دریک نظام جمعی بصورت تیمی فحش میدهند ( این شوخی بود جدی نگیرید) این همان برخورد دوگانه ریاکارانه با موضوع است . ریا در بن تفکرات ماجای گرفته. ترجیح میدهیم راه رفتن خانمها در خیابان و مزخرف گفتن جمع زیادی به ایشان را نادیده بگیریم و زیرسبیلی در کنیم  ولی ورزشگاه ....خانمها نروند.

اما از نظر ساختاری کلمات رکیک انگلیسی ماهوی از فارسی متفاوت است. در انگلیسی بیشتر کلمات رکیک فقط همان معنی رکیک را نمیدهند. یعنی هم یک کلمه رکیک است و هم یک اسم مذکر . حال متوجه میشوید که کلمات رکیک انگلیسی اصلا زبری شنوایی و ناهنجاری آوایی ندارند . اما کلمات رکیک فارسی در پستوی ذهن ایرانیان از بطرف یک سنگر محافظ در جلوه بیرونی دارند از طرف دیگر یک معبد فردی یا محفل خصوصی با باجناق و یا یک دوست نزدیک است که گلواره های این کلام تفریحی محفلی وفوق العاده شیرین وماندگار فراهم میکند. این هم ریا و دوگانگی در زبان است.  اما در عرصه عمومی خیر. حق بدهید که کلمات رکیک فارسی از تیر تفنگ پژواک بیشتری یابند

واقعیت اینست که با بردن کلمات رکیک به اندرونی زبان خودمان ناخودآگاه و ناخواسته آنها را بزرگ کرده ایم.تنها راه برون رفت از این بحران زبانشناسی عادی شدن آنها بدلیل فهم بالای خودمان از زبان و عناصر آن است  و نه بدلیل هرزه نگاری.  باید از این واژگان براحتی گذر کرد اما اگر شما جزی آن دسته هستید که معتقدید باید سانسور کرد این کمینه خدمت شما عرض می کنم هفتصد سال این واژگان در حرم خانه زبان جاخوش کرده و از کاربرد عمومی  زبان محروم ماند. نتیجه این بوده که اولاً این واژگان بار معنایی بسیار بسیار سنگین به خود گرفته که این نابجاست ثانیاً بر طبق ضرب المثل زیبای عربی «الانسان حریص علی ما منع» نوجوانان ایرانی وقتی به سن نوجوانی می رسند به یک ماشین هرزه گو بدل می شوند . دلیل این افراط در به کار بردن واژگان کذایی دقیقا همان ممنوعیت و پستوخانه و حرم خانه است. زمان آن رسیده حرم خانه ها را تعطیل کنیم و واژگان رکیک را از حرمسرا آزاد کنیم و آن واژگان با ظاهری به مانند سایر واژگان در یک روند تدریجی و‌تکاملی در جامعه عمومیت یابند ومانند هدف های دوربین های شکاری هدف شکارچی ها قرار نگیرند.  مطمئناً این دوره گذار برای هم نسل های من کاری بسیار سخت است اما صادقانه عرض می کنم آنچه که مولانا از پس هزاران صفحه اشعار ارزشمند عاجز ماند امروز توسط موسیقی نسل جوان در حال کار کردن است . موسیقی نسل جوان امروز  با عادی سازی این واژه ها و بدون دامن زدن به آنها بدون ارزش گذاشتن به هرگونه هرزه نگاری این واژه ها را در موسیقی امروز به طور خیلی طبیعی و نرمال به کار می برند و گوش بچه ها ( پسر ها و دختر های ۱۲ تا ۱۵ ساله امروز ) به این واژگان آشناست.  از آن جالب تر اینکه نهادهایی مثل رادیو جوان در معرفی بهترین آهنگهای هر ماه این موضوع را سانسور نمیکند.  برخورد  فهیمانه و معمولی با این واژگان از سوی دست اندرکاران رادیو جوان یکی از سازمانها و نهادهایی است که در این آزادسازی واژه ها از اسارت ما انسان ها میتواند نقش بسیار موثری داشته باشد .

 جا داره درود بر این نسل بفرستیم . آنچه نسل جوان امروز وموسبقی  میکند دامن زدن به بی ادبی وگسترش بی عفتی نیست بلکه پذیرفتن منطقی یک اصل مهم  زبانشناسی است :  کلمات رکیک بخشی زنده از زبان و بخشی حقیقی از صرف و نحو فارسی است .باید آنها عادی سازی شوند . 

این مقاله تقدیم به ایرج شیرین سخن که ۱۰۰ سال پیش این دیدگاهها را داشت     .