گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جواد مرادی

جواد مرادی


جواد مرادی در ‫۲ سال قبل، سه‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

با سلام

درک من از این شعر اینگونه هست که حافظ درباره یک کار محال و غیرممکن دارد صحبت میکند به این صورت که در بیت اول میخواهد با معشوق خودش درد دل کند و حال دلش را با اون در میان بگذارد و درد دل معشوقش را نیز گوش دهد و اما این کار را در کنار کارهای دیگری که در ابیات بعد نام میبرد محال میبیند

در بیت دوم اشاره میکند که یک خیال خام و آرزوی محال دارد که قصه ای که فاش شده را از دیگران پنهان کند

در مصراع اول بیت سوم همچون مومنان و اهالی مسجد شب قدر را عزیز و شریف میداند اما در مصراع دوم همان بیت میخواهد که با معشوقش در این شب قدر تا روز بخوابد که تا روز خوابیدن کنایه از این دارد که حتی نماز صبحش هم قضا خواهد شد و این مانند اهالی میکده هست که بعد از مستی کاملا بیهوش میشوند و قطعا برای نماز صبح هم بیدار نخواهند شد و تا روز میخوابند و اینجا به نوعی هم خدا را میخواهد و هم خرما را!

در بیت چهارم میخواهد دردانه‌ای نازک را در شب تاریک سوراخ کند! در حالی که مروارید سوراخ کردن کار بسیار ظریفیست که باید با دقت انجام شود اما حافظ با خیال محال خود میخواهد یک مروارید نازک را در شب تاریک سوراخ کند که این برمیگردد بر همان صحبتی که بنده عرض کردم که حافظ از یک عمل محال صحبت میکند و به بیت اول کنایه میزند و میگوید درد دل کردنم با معشوقم همینقدر مانند این اعمال محال است!

در بیت بعد از صبا میخواهد که به او کمک کند که تا صبح شعر خود را کامل کند تا خوشحال و راضی شود

در بیت ششم برای کسب معرفت و جایگاه خاک راه کسی را با مژه هایش جارو کند که این کار جارو زدن راه با مژه‌ها هم باز از محالات است

و در بیت آخر هم میگوید که حافظ بر خلاف میل دشمنانش شعر رندانه میگوید و از آنجایی که این عمل را در کنار محالات در بیت های قبل می‌آورد دارد به گونه‌ای به دیگران کنایه میزند که کسی نمیتواند همچون حافظ به کوری چشم دشمنانش شعر رندانه بگوید و البته به رندانه بودن شعرش هم اشاره میکند

 

sunny dark_mode