دکتر سید روح اله تقوی پور
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
درود به همه دوستان ۱۸ بیت اول از مثنوی معنوی در دفتر اول که نی نامه می باشد، مفهوم بسیار عمیقی دارد که با درک این مفاهیم میتوانیم نگرش فوق العاده عالی نسبت به درون خودمان و کائنات داشته باشیم با امید به اینکه نوشته های اینجانب برایتان مفید واقع شود،در نور و عشق و سلامتی و فراوانی و ثروت باشید.❤️🌱
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
18 در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
تو ای ناپخته حال مرا در نمی یابی و نمیدانی من مولانای درون تهی شده را درک نمیکنی و حالا که این طور است؛ پس سختم را کوتاه میکنم رسیده ام به جایی که تو هنوز نپختهای برو و پخته شو و بعد بیا. درود بر تو من مسکوت میکنم و تو به سلامت باشی.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
17 هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هر که بی روزی ست روزش دیر شد
تنها کسی که از آب سیر نمیشود ماهی است و همه دیگران از آب سیر میشوند و نمیتوانند در آب زندگی کنند عشق برای من مثل همان آب است برای ماهی من در این آب غوطه میخورم و عشق می ورزم بدون این آب معرفت زندگی هیچ مفهومی ندارد و من هم مثل آن ماهی هستم که از آب معرفت و معنویت هرگز سیر نمیشوم در مصراع دوم صحبت از بیروزی شدن است منظور از این روزی خوراک روزانه شخص نیست؛ بلکه منظور از روزی معرفت است و اگر کسی آن را نداشته باشد؛ مثل کسی است که دارد در ظلمت شب به سر میبرد و منتظر رسیدن صبح به انتظار است. ولی روز نمیرسد و روشن نمیشود روزش دیر میشود و هیچ وقت نمی رسد و تا آخر
عمرش در ظلمت باقی میماند.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
15 در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
16 روزها گر رفت؛ گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیت
در غم ما یعنی آن تی وقتی آهنگ میزند و ایجاد غم میکند و به این معنی است که در غم عشق ما روزها بیگاه شد و با سوزها هم همراه شد و گذشت آن عشق سوزش و جوشش میآورد روزها در حال گذشتن هستند؛ ولی بگذار برود و من هیچ غمی ندارم و نمی ترسم. کسی که در راه عشق قدم بردارد و در راه جستن حقیقت است هرروزی را که سپری میکند تکاملی را به دست می آورد؛ یعنی رفته رفته به سوی ،حقیقت نزدیکتر میشود و چون من در راه عشق هستم؛ بنابراین بگذار روزها بروند؛ چون من دارم به حقیقتی که میخواهم نزدیک میشوم ای مبدأ حقیقت تو بمان که از هر زشتی
پاک و منزهی من غم رفتن روزها را ندارم.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
13 نی حدیث راه پرخون میکند
قصه های عشق مجنون
می کند
حدیث به معنی سخن است و میگوید راه را پرخون میکند این راه راه عشق است راهی که هزاران عاشق در این راه پرخون عشق کشت
14 محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
برای درک این بیت باید دو تا عقل و یا خرد را در نظر بگیریم. اولی عقل حقیقت جوست و دیگری عقل حسابگر دنیا جوی این دو عقل کاملاً با یکدیگر فرق دارند این هوش در مصراع اول یعنی عقل حقیقت جو. محرم این هوش یعنی کسی که از عشق مدهوش شده و از هوش رفته و یا از خود رفته و دیگر خودش را از عشق خویشتن نمیشناسد؛ و اگر این طور باشد آن وقت ماهیت عقل حقیقت جو را درک می کند. در مصراع دوم زبان حرف میزند و مشتری زبان هم گوش است که باید آن را بگیرد؛ به عبارت دیگر ،زبان فرستنده و گوش گیرنده است. اگر زبان دارد از عقل حقیقت جو صحبت میکند باید یک گوش حقیقت شنو هم باشد که آن حقیقت را درک کند اگر گیرنده نباشد فرستنده کافی نیست و بی اثر است.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
13 نی حدیث راه پرخون میکند
قصه های عشق مجنون می کند
حدیث به معنی سخن است و میگوید راه را پرخون میکند این راه راه عشق است راهی که هزاران عاشق در این راه پرخون عشق کشته شده اند. نی سخن از قصه های واقعی و راستین مثل عشق مجنون به لیلی است و باید این عشق را درک کرد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
12 همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچونی دمساز و مشتاقی که دید؟
زهر سم است؛ ولی تریاق یعنی پادزهر مولانا می گوید نی هم زهر و هم پادزهر است. به این معنی که نی در حال زدن گاهی غمگین است و ما را در عمق غم فرو می برد و گاهی هم ما را شاد کرده و از غم بیرون می آورد؛ بنابراین گاهی زهر است و گاهی هم پادزهر شما چه چیزی می توانید پیدا کنید که هم زهر باشد و هم پادزهر؟ در مصراع دوم نی زن نی را میگذارد به لبش و در آن میدمد دم نیزن نفس اوست و چه کسی دمسازتر از نی است؟ هر کس نی را به لبش بگذارد و در آن بدمدان نی به صدا در می آید؛ بنابراین دمساز است و چون با اشتیاق زده شود؛ بنابراین با نهایت اشتیاق ناله میکند پس دمساز و دمخور است و در واقع مولانا دارد خودش را میگوید که من دمخور کسی هستم که مرا درک کند و مشتاق کسی هستم که به من اشتیاق بدهد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
11 نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
مولانا این صدای نی و آن جوشش می را در خم که میجوشد همگی عشق میداند و او سراسر زندگی یعنی جهان هستی و همه چیز را عشق میداند.
حریف به معنی همکیش و همکار از یاری برید یعنی از یاری جدا شد. پرده یک اصطلاح موسیقی است همانند آهنگ گوشه، لحن. در بیت فوق میگوید که نی در چه پردهای میخواند؟ نیزن پرده اش با لحنش را عوض می.کند پرده در مصراع دوم معنی ما را افشاگری کرد و ما را لو داد نی آن چیزی هست که از پارش جدا شده و در حال ناله کردن است. آن لحنها و آهنگهایی که در ناله نی هست؛ آن پرده ها و
حجابهایی که روی ما را پوشانده و نمیگذارد که دیگران ما را بشناسند آنها را از هم میدرد و پاره میکند و افشاگری میکند و ما را چنان که هستیم؛نشان میدهد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
10 آتش عشق است کاندر نیفتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
مولانا این صدای نی و آن جوشش می را که در خم می جوشد؛ همگی را عشق میداند و او سراسر زندگی یعنی جهان هستی و همه چیز را عشق
میداند و در جای دیگر میگوید:
گر نبودی عشق بفسردی جهان
گردش افلاک هم از عشق دان
یعنی اگر عشق نبود دنیا یخ زده و فسرده میشد و این کرات آسمانی هم که در حال گردش در فضا میگردند اگر عشق نباشد آنها هم فسرده و منجمد میشوند اصلا تمام ذرات عالم هستی را هم زنده می بیند و هم عاشق میداند عجب دیدی دارد اول باید دیدش را بشناسیم تا بعد حرفش را بتوانیم درک کنیم.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
09 آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
در اینجا مولانا دو تا نیست باد به کاربرده نیست باده اول به معنی این است که باد نمیوزد» و «نیست» «باد دوم یعنی خدا کند که نباشد و یا بهتر این است که .نباشد نکته ای را که مولانا میگوید خیلی ظریف و عجیب و دقیق است هیچ شاعری چنین نکته ای را به کار نبرده صدای نای را و بانگ نای را میگوید آتش است. بانگ های بادی است که در نی می دهند و این باد را آتش دانسته و این آتش عشق است و هرکس این آتش عشق را نداشته باشد عدمش به ز وجود است و بهتر اینکه نباشد.
بدون عشق زندگی کردن بهتر است که به کلی نباشد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
تن به معنی جسم و جان به معنی روح است. میگوید ما هم جسم داریم و هم روح و جسم و روحمان به راستی از هم جدا نیست مستور یعنی پوشیده و .پنهان ما جسم و روحمان از یکدیگر مستور نیستند و باهم کار میکنند بعضی اوقات روان و جان ما بر جسممان حکومت می کنند؛ ولی دقت کنید که جسممان را میتوانیم ببینیم ولی روحمان را نمی توانیم ببینیم؛ در حالی که هر دو در .ماست نی میگوید که حرف من هم از اصرار من جدا نیست و مردم صدای مرا می شنوند؛ ولی سز مرا نمی شنوند همان طور که جسم را میبینند؛ ولی جان را نمیتوانند بینند نه اینکه دیدنی نباشد بایستی چشم دل باز باشد تا بتواند این گونه چیزها را .ببیند وقتی مولانا میخواهد حرفش را کسی درک کند او همزبان میخواهد نی میگوید کسی را می خواهم که همزبان من (نی) باشد. زبان نی همان ناله نی است و باید آن را درک کرد.در یک جای مثنوی میگوید همزبانی خویشی و پیوندی است. این همزبان و خویشاوند به آن معنای افرادی که خویشاوندی نسبی دارند نیست این خویشی و پیوندی که میگوید به این معناست که باید مثل من باشی و با من پیوند بزنی و با من آمیخته شده باشی؛ به طوری که ما دوتا یکی شده باشیم و این پیوند یک پیوند اندیشه ای است مصراع دوم این بیت مرد) با نامحرمان چون بندی (است در اینجا بند به معنی زندان است و مرد و زنی مطرح نیست؛ یعنی آدمی وقتی با همزبانش نیست مثل اینکه در زندان است و زبان همزندانیاش را نمی فهمد. مثلاً یک هندو و یک ترک زبان یکدیگر را نمی فهمند؛ ولی چه بسا بسیارند آن ترکها و هندوها که همدیگر را درک میکنند و همزبان میشوند؛ یعنی اندیشه های یکدیگر را میفهمند ای بسا دو ترک که هردو ترکی صحبت می کنند؛ ولی اندیشه یکدیگر را نمیتوانند درک کنند؛بنابراین همزبانی مهم نیست باید همدل بود. نی میگوید من همدل و همنفس میخواهم.پس زبان محرمی خود دیگر است. همدلی از همزبانی بهتر است
مثنوی دفتر (اول)
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
توجه اینکه صحبت از نی هست این نی وقتی میگوید که به هر
جمعیتی رفتم و نالان شدم شما تجسم کنید که این نی رفته در یک جمعیتی از بدحالان که بدا به حالشان و ناله سر داده آن بدحالان چه کردند؟ آنها از پا برخاستند و با آن ناله رقص بابا کرم کردند؛ ولی در مقابل جمعیت خوش حالان چه کردند؟ این نغمه و آوا در آنها اثری گذاشت و آنها را به اندیشه و ادار کرد که در درون خودشان سیر کنند و بیندیشند و فکر کنند و به یاد معنویت و معرفت بیشتر بیفتند. بازهم میگوید آن طور که من میخواستم نبود و اینها هم ظن و گمانشان بود؛ برای اینکه وقتی با شاگردانش روبرو میشد میدید که برای دریافتن شاگردانش نهایت کوشش خود را به کاربرده که به آنها تعلیم بدهد. وقتی مولانا بعداً به آنها مراجعه میکرد میدید که آنها درک نکرده اند. علت آن بود که شاگردان او مثل دانشجوی امروز بودند. دانشجوی امروزی بیشتر دنبال این است که نمره قبولی بگیرد و این واحدهای درسی را بگذراند و بعد هم یک گواهینامه پایان تحصیل هم بگیرد و برود با آن کاری بگیرد ولی پزشک تا اندازه ای فرق میکند؛ زیرا ماهیت
و نفس و طبیعت درسی را که میخواند (پزشکی) او را به اندیشه
وامی دارد و آن وقت میفهمد که این ساختمان وجود انسان پیچیده ترین موتور آفرینش است؛ ولی آن شاگردی که به کلاس درس مولانا مینشیند میخواهد که بعد از مدتی برود و در فلان شهر و یا دهستانی و برای یک عده حرف بزند و با این کارها امرار معاش بکند. بسیار کمیاباند کسانی که پای سخن مولانا بنشینند فقط برای درک معرفت و سخن مولانا و نه برای هیچ چیز دیگر مثل اینکه امروز هم همین طور است. اگر از شاگردی بپرسید چرا درس میخوانی میگوید برای اینکه امسال قبول شوم و بروم به کلاس بالاتر و از این بیشتر هم نمی خواهم. البته استثنا هم وجود دارد و بستگی دارد که درسی را که می خواند چه باشد مثلاً اگر گیاه شناسی و یا بوتانیک و یا زوآلوژی یا جانورشناسی و بیولوژی خوانده باشد مقداری فرق میکند برای اینکه ماهیت این درسها او را به اندیشه وامیدارد و می پرسد آیا گیاه هم زنده است؟ .بله آیا نفس میکشد؟ غذا و هوا برای خوردن و نفس
کشیدن میخواهد؟ بله آیا تولید مثل میکند؟ بله. پس زنده است.
خواه ناخواه با خودش این اندیشهها را خواهد داشت.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
آن بدحالان و بدبختان که بدا به حالشان و آن خوشبختان که خوشا به حالشان
هیچ کدام آن طور که باید مرا درک نکردند؛ به علت اینکه هر کدام به گمان خودشان از من چیزهایی دریافت کردند که همه آنها ظن و گمان بود و حقیقت نداشت و آن طوری که من میخواستم نبود و به عبارت دیگر کسی که یار من شد از ظن خودش بود و نه از درک و تفکر واقعی.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
می گوید به هر جمعیتی نالان شده این نالان شدن دارای فاعلی است و این فاعل مولانا .نیست این فاعل نی .است از اول متذکر شد که من آن نی هستم و نی دارد با شما صحبت میکند و بعد اضافه میکند من به هر جمعی رفته ام ناله سر داده ام ،جفت یعنی همنشین خوش حالان کسانی هستند که معنویت و معرفتی دارند و بدحالان کسانی هستند که بویی از معرفت و معنویت نبردهاند و مولانا میگوید بدحالان برعکس خوش حالان هستند؛ نه اینکه به ثروتی و یا گنجی رسیده باشند. خوشا به حالشان که از معنویت و معرفت اثری و شناختی پیدا کرده اند.
می گوید من در جمع هر دو گروه رفته ام نی) میگوید در بین آنهایی
که بویی از معرفت نبرده بودند ناله سر دادم و در بین آنهایی که بویی
از معرفت برده بودند هم ناله سر دادم ولی هیچ کدام مرا درک نکردند.
آنها هیچ انعکاسی نداشتد و این نمودار این است که مولانا در زمان خودش هم کسی نبوده که بدان گونه که باید و شاید آن طوری که خودش میخواسته سخنش را دریابد کسی در نمی یافته درک کردن سخن مولانا شایستگی و آمادگی مخصوص خودش را لازم دارد و یک شخص عادی قطعاً کشش درک مولانا را ندارد و برای اینکه کسی این شایستگی را پیدا کند باید واقعاً طلب را در وجودش به وجود بیاورد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
ھرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
در این بیت دوباره مولانا میگوید که از اصل خویش و از آن نیستان
حقیقت و یا از مبدأ حقیقت به دور مانده آیا این مبدأ حقیقت چیست. ساده ترین تعریفی را که میتوان در مورد مبدأ حقیقت بیان نمود این است که مجموعه کل انرژیهای حاکم بر این طبیعت مبدأ حقیقت است. این انرژی ها تنها در بیرون از بشر نیست و این مبدأ حقیقت در درون انسان هم وجود دارد؛ زیرا انسانها جزئی از طبیعت بوده که آن حاکم بر طبیعت است. حال اگر کسی از این مبدأ حقیقت به دور بیفتد آن وقت احساس میکند که از اصل خودش دور افتاده و میخواهد که به آن مبدأ بپیوندد؛ پس از وی سلب آسایش می شود. در مورد ابیات آغازین هیچ کتاب شعری به این زیبایی و نغز گفتاری سخن نگفته و در
هیچ کتاب شاعری به این نغز گفتاری و به این پرباری و ژرفی سخن نرفته است بسیار کسانی هستند که میخواهند به چنین اندیشه هایی برسند؛ ولی نمیدانند که از چه راهی و چگونه برسند؛ و مولانا در اینجا و در نی نامه این راههای دشوار را نشان میدهد.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
مولانا میگوید که من یک سینه ای میخواهم پاره پاره شده از درد هجران و فراقم شرحه شرحه یعنی پاره پاره شده و از هم باز شده حالا سینه مولانا از چه چیزی شرحه شرحه شده؟ از درد هجران فراق از نیستان حقیقت من شخصی را میخواهم دارای چنین سینه ای تا بتوانم درد اشتیاق خود را برای او بازگو کنم؛ و اگر چنین سینه بی کینه شرحه شرحه شده ای را نداشته باشد آن وقت هرچه برایش درد اشتیاق را شرح بدهم آن وقت درد این اشتیاق را درک نخواهد کرد. سعدی می گوید:
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق در بند است
باید عاشق شده باشد که بفهمد این شب هجران عشق چقدر سخت و طولانی است مولانا میگوید من سینۀ دردمند و دردکشیده ای می خواهم تا بتوانم این شرح درد اشتیاقم را برای او بگویم درد فراق کشیده بسیار کمیاب است. به راستی نمیشود کسی را به این زودی
پیدا کرد که این مطالب مولانا را درک نماید.
از اندیشه های ژرف و ناب و تازه و بدیع مولاتا که دائماً در مورد سینه بی کینه و عدم منیت صحبت میکند باید آموخت که رستگاری انسان در داشتن سینه ای است که بدون کینه باشد. اگر به منشأ کینه
بیندیشیم؛ خواهیم دید کینه از خودخواهی و منیت است. خودخواهی و منیت باعث میشود که انسان دائماً قضاوت اشخاص دیگر را در
ذهن خود تقویت نموده تا به جایی که در مورد آن اشخاص کینه در خود به وجود آورد و سپس به دنبال واکنش به آنها برود و همین تخم نفاق و دشمنی را در دل خود و دیگران کاشتن را به دنبال دارد. به همین دلیل است که مولانا سخت به دنبال سینهای میگردد که خالی از کینه
منم خودخواهی و حسادت است و آن را نمی یابد و بنابراین از نی شخصی که نتواند کینه و حسادت و
وجود او ناله ها بر میخیزد بسیاری از عادات ناپسند را از خود بیرون کند باید آن کینه را مثل یک
تومور سرطانی تا آخر عمر داشته باشد و رنج آن را تحمل کند.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
مولانا میداند که روح او جزئی از روح کل جهان است؛ یعنی جزئی از آن مبدأ حقیقت که از آن مبدأ جدا شده و طبق این اصل که اگر جزئی از اصلش جدا شود همیشه میخواهد به کلش بازگشت کند؛ آن روح جداشده از میدا حقیقت هم میخواهد به کل خودش برگشت کند. این نیستان که مولانا میگوید نیستان حقیقت است از زمانی که مرا از نیستان (بریدهاند یعنی از نیستان حقیقت جدا کرده اند از نفیرم (نفیر به دو معنی است یکی ناله است و یکی هم آلت موسیقی است که کمی
از نی کوچکتر ولی شبیه آن است. میگوید از نفیرم مرد و زن نالیده اند منظورش از مرد وزن جنسیت مرد و زن نیست؛ یعنی کل مردم از وقتی که مرا از نیستان جدا کردهاند من از این جدایی ناله و
شکایت دارم و میخواهم به اصل خودم برگردم میگوید همه
مردمانی که مرا میشناسند و با من در ارتباط هستند؛ همه باهم هم ناله شده اند نفیر در اینجا به معنی ناله است این هم ناله شدن با مولانا و
هم نفس شدن با او انجام نمیشود مگر با درک اندیشه های او اگر اندیشههای مولانا را کسی درک کند و بفهمد و پیامش را کشف کند؛ باید در حقیقت از این فهم و درک پیام وی را گرفت و در زندگی اجرا کرد. فقط در آن صورت امکان پذیر است که شخص هم نفس و همراه مولانا میشود و از جمله کسانی میشوند که از نفیر و ناله مولانا نالیده اند.
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱۱ ماه قبل، جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
این شکوه و شکایتی که از نی بلند است باید دید که از چه چیزی ناله و شکایت دارد و چرا از حکایت شکایت میکند و شکایتش از چیست و جدایی او از کیس
دکتر سید روح اله تقوی پور در ۱ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
درود به شما سپاس از زحمات شما عزیزان 🌹🌹🌹🌹🙏