گنجور

حاشیه‌گذاری‌های امید باصری

امید باصری 🌐

"دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادب فارسی،سال تحصیلی 1400-1399"


امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 73

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

چون خلیل آمد خیال یار من

صورتش بت معنی او بت‌شکن

یار من،به ظاهر،همانند دیگر انسان هاست،که صورتی مادّی دارد،اما در حقیقت معنوی است،مثل حضرت ابراهیم

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 72

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

هم ببینی نقش و هم نقاش را

فرش دولت را و هم فراش را

میتوانی هم نقش را ببینی،هم پروردگار آن را،دو تا مصرع یکی هست،فرّاش هم باز اینجا منظور خداوند است،یعنی اگر دلت پاک و ساده باشه،میتونی نقشهای حقیقی را و نقاش این نقشها رو ببینی

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 71

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

آینهٔ دل چون شود صافی و پاک

نقشها بینی برون از آب و خاک

اگر دل انسان پاک و صاف باشد و علائق دنیایی را از خود دور سازد،می تواند نقش حقیقی را ببیند

 

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 70

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

پرده‌های دیده را داروی صبر

هم بسوزد هم بسازد شرح صدر

صبر و شکیبایی،حجابی را که بین ما و خداوند است از بین میبرد و درون ما را می گشاید،اشاره داره به آیه أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ،ای پیامبر! آیا سینه تو را گشاده نکردیم؟

 

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 69

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

گر تو کوری نیست بر اعمی حرج

ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج

اگر تو چشم باطن نداری و حقیقت را درک نمیکنی،گناهی نیست،اما اگر چشم باطن داری،برو به راه سیر و سلوک ادامه بده،زیرا صبر کلید گشایش کارهاست

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 68

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

نامصور یا مصور پیش اوست

کو همه مغزست و بیرون شد ز پوست

تمام معیارهای ظاهری و معنوی نزد او نیز هست،اما او خودش از عالم صورت بیرون است

 

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 67

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

نامصوّر یا مصور گفتنت

باطل آمد بی ز صورت رفتنت

اینکه پروردگار را با معیار عالم صورت یا معیارهایی ماورای این عالم بشناسی،فرق نمی کند،بلکه باید برای شناخت خداوند از عالم صورت نجات یابی،یعنی باید ظواهر را کنار بگذاری و به حواس باطنی روی بیاوری

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 65 و 66

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

گر نبودی حس دیگر مر ترا

جز حس حیوان ز بیرون هوا

پس بنی‌آدم مکرم کی بدی

کی به حس مشترک محرم شدی

حسّ مشترک یکی از پنج حواس باطنی و درونی انسان هست،اینجا دو تا بیت هست،بیت ۶۵ و ۶۶ را با هم معنا می کنم،اگر غیر از حواسّ ظاهر و هوا و هوس حس دیگری نداشتی،پس انسان کی مکرم می شد و به مقام بالایی میرسید و چگونه می‌توانست محرم اسرار الهی گردد؟

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 64

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

گر بدیدی حس حیوان شاه را

پس بدیدی گاو و خر الله را

منظور از شاه در اینجا پروردگار است،اگر با حسّ حیوانی و ظاهری میشد خدا را دید،پس گاو و خر هم می توانستند،خدا را را ببینند

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 63

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

هر که بیرون شد ز حس سنی ویست

اهل بینش چشم عقل خوش‌پیست

هر کسی که حواس ظاهر را رها کند و از چشم عقل خداجو به هستی نگاه کند،مومن واقعی است،زیرا عقل خداجو اهل بینش است،برای دیدن حقیقت

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

این بیت در شعر وجود ندارد (بین 62 و 63)

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

هر که در حس ماند او معتزلی ست

گر چه گوید سنّیم از جاهلی ست‏

هر کسی که  اسیر حواس ظاهر باشد معتزلی است و اگر هم بگوید مومن هستم،از از نادانی اوست...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز:

معنای بیت 62

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

سخرهٔ حس‌اند اهل اعتزال

خویش را سنی نمایند از ضلال

معتزلی ها که یکی از فرقه های شیعی بودند،معتقد هستند که انسان نمیتونه در این دنیا خدا را مشاهده کنه و دیدن جمالِ حق را غیر ممکن می دانند،معتزلی ها اسیر حواسّ ظاهر هستند و از گمراهی،خود را سنّی و مومن می دانند

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت سی و یکم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

گفتی که کجا رفتند آن تاج‌وران اینک؟

ز ایشان شکم ِ خاک است آبستن ِ جاویدان

یعنی انسان پیش خودش میگه که،این صاحب تاجان،شاهان بزرگ،الان کجا رفتند که پیداشون نیست،از این به بعد،خاک،باردارِ ابدی وجود اینها هست،یعنی به اصطلاح،اونها مثلا مردند و در دل خاک قرار گرفتند،به همین جهت،گویی که خاک،بعنوان بارداری ابدی محسوب میشه...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت سی ام:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

پرویز کنون گم شد! زآن گم‌شده کم‌تر گو

زرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان

میگه که پرویز الان گم شده،از او که گم شده دیگه خیلی صحبت نکن،یعنی فنا شده و دیگه نیست،اون تره های طلایی که بر سفره میگذاشت کو؟ رو کم ترکوا بجای اینها برو و آیات کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ «25» وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ «26» قرآن کریم (سوره دخان) را بخوان در این آیه شریفه می آورد که چه بسا! جنات باغ ها،عیون چشمه ها ،زروع کشتزارها و جایگاه های خوب را که گذاشتند و رفتند،حالا تلمیح میزنه به این (خاقانی) میگه خسرو پرویز فنا شده و گم شده،بهتره از اون کسی که گم شده کمتر صحبت کنی و بجاش بری آیه کم ترکوا را بخوانی،زرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان،یک جناس گونه ای را به زیبایی ایجاد کرده،دلم میخواد بدونم کدام یک از دوستان میتونه جواب بده که،در بیتی که خوندیم،یک ملاحظه تاریخی و زیباشناسانه دیگری هم هست،اون چیه؟ ببینید به ذهنتون میاد؟ مثلا حالا راهنمایی بکنم،چرا اینجا از آیه کم ترکوا که استفاده کرده،حالا خواسته یک جناس اشتقاق گونه ای،شبه جناسی،با اون زرین تره کو بر خوان و اینها مثلا ایجاد کنه،اما غیر از این بیت حامل یک نکته دیگر هم هست،یعنی نکته،نکته تاریخی ،زیبایی بیت را افزایش میدهد،میگن وقتی که اعراب به ایران حمله کردند،سعد بن ابی وقاص،موقعی رسید به مدائن،دید که کسی داخلش نیست و دید چه باغ ها و چه قصرهای زیبایی است و همه در گذشتند و همه چیز تموم شده شروع کرد به خواندن این آیه "کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ" حالا شاعر تعمدا این آیه را انتخاب کرده که یادآور اون حادثه تاریخی هم باشه،قبلا عرض کردم خاقانی ملاحظات بسیار بزرگی دارد،در عرصه شعر و به همین دلیل هست که پشتوانه شعر او خیلی غنی هست و به لحاظ روابط تلمیحی و اشاره های ظریف و تسلطی که شاعر بر همه مفاهیم و علوم رایج خود داره،شعر او غنای خاصی داره...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و نهم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

پرویز به هر خوانی زرّین‌تره گستردی

کردی زِ بساط ِ زر، زرّین‌تره را بستان

خوان به معنای سفره هست و تره زرین هم عرض کردم که برای زینت سر سفره میگذاشتند،میگه که،خسرو پرویز بر سر هر سفره ای که می نشست،اون تره ها و سبزیجاتی که از طلا ساخته بودند،اینها را قرار میداد و از بسیاری این طلاها و اون مجموعه مثلا سفره طلاگونه،یک بوستانی از سبزیجات طلا و طلاگونه فراهم می کرد،کردی زِ بساط ِ زر، زرّین‌تره را بستان یعنی بستانی از تره زرین فراهم می کرد را در جای کسره اضافه نشسته...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و هشتم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

کسری و ترنج ِ زر، پرویز و به زرّین

بر باد شده یک‌سر، با خاک شده یک‌سان

کسری معرب خسرو هست،لقب عام شاهان ساسانی بود،ترنجِ زر و بهِ زرین،در قدیم،سر سفره یک ترنج هایی از جنس طلا و به هایی از جنس زر و طلا می ساختند،که اینها یک سوراخ ها و منفذهایی هم داشته و داخلشون مواد خوشبو می ریختند،میگذاشتنش سر سفره و توی اتاق های پذیرایی که هم محرک اشتها باشه،هم مظهر شکوه و تجمل و اینجور چیزها باشه،همون تره زرین هم که توی بیت بعد میاره،مثل همینه،میگه که کسری و اون ترنج های طلا و مهر پرویز و اون به های زرین اش اینا کجا هستند؟ یکسره همشون بر باد فنا رفتند و با خاک یکسان شدند،ضمن اینکه باد و خاک هم تناسب دارند بخاطر عناصر چهار گانه...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و هفتم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

بس پند که بود آن‌گه بر تاج ِ سر اَش پیدا

صد پند ِ نو است اکنون در مغز ِ سر اَش پنهان

عرض کنم که،معروف است که اون انوشیروان یک تاج شاهی داشت که،دستور داده بود بر کناره های آن،پندها و موعظه هایی را حکاکی کرده بودند،نوشته بودند،حالا میگه صد پند نو،یعنی پندهای تازه تر،در مغز سرش پنهان است،میگه که انوشیروان تاجی داشت که،چه پندهای زیبایی در تاج سر او حک شده بود،آشکار بود و اینک که در گذشته مشاهده کاسه سر او،حامل صدها پند و عبرت تازه هست،برای مخاطب،پنهان و پیدا را،بعنوان تضاد،میشه محسوب کرد،تاج و سر و پند و مغز و اینها هم که همه با هم در تناسب هستند...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و ششم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

مست است زمین زیرا خورده‌ست به‌جایِ می

در کاس ِ سر ِ هرمز، خون ِ دل ِ نوشروان

یکی از زیباترین،خیال انگیز ترین و شاید شیواترین ابیات این قصیده و در مجموع از بیت های واقعا زیبای خاقانی این بیت است،خب! تخیل بسیار قشنگ و ظریفی که میکنه،زمین را با توجه به اون حرکاتی که داشته،شکافهایی که داشته و اون مثلا زلزله هایی که اومده و باعث ریختن و شکافته شدن طاق کسری بوده،در نظر گرفته،مثل یه آدمی مست،حالا میگه زمین سر مست هست،مثل یک آدم مست تلو تلو خوری هست که بجای شراب در کاسه سر هرمز،خون دل نوشیروان را خورده و به همین دلیل سرمست شده و تعادل نداره و تکون خورده و باعث ریزش ایوان مدائن شده،خیلی پندار قشنگی می آورد،اولا تناسب در مست،در می،در کاس به معنی جام،در جای خودش خیلی زیباست و همچنین خوردن،بعد از اون،حالا چه تعابیری! زمین بجای اینکه شراب بخوره،اومده خون دل انوشیروان را در کاسه سر هرمز خورده،خیلی زیبا تخیل کرده،هم تلمیح است،هم تناسب هست،هم تخیل هست،همه چیز داره و هم اغراق،یه دور دیگه از روی اون میخونم،تامل بفرمائید،مست است زمین زیرا،خورده‌ست به‌جایِ می،در کاس ِ سر ِ هرمز،خون ِ دل ِ نوشروان،از اینها گذشته،یه نوع حسن تعدیل جالب هم در بیت وجود داره...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و پنجم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

ای بس شه ِ پیل‌افکن ک‌افکند به شه‌پیلی

شطرنجی ِ تقدیر اَش در مات‌گَه ِ حرمان

شاه پیل افکن،یعنی شاهان قدرتمند،شه پیلی از اصطلاحات بازی شطرنج هست،البته در توضیح این اصطلاح،استاد امامی نوشتند که قرار دادن رخ در قلعه هست و مات کردن شاه،تصور میکنم اشتباه چاپی باشه اون قرار دادن فیل در خانه رخ هست یا قلعه هست،چون قلعه یا رخ در اصل یکی هستند،چه بگن قلعه،چه بگن رخ،بنابراین احتمالا میخواستند بگویند قرار دادن فیل در خانه قلعه یا رخ هست،که حالا یا اشتباه چاپی اومده یا اینکه اهمالی صورت گرفته،در هر شکل،شه پیلی یعنی یکی از اصطلاحات بازی شطرنج،یاء نسبت در شطرنجی به معنای شطرنج باز،شطرنجی تقدیر،اضافه تشبیهی است،یعنی تقدیر را به شطرنج باز تشبیه کرده،مات گه حرمان هم یعنی مات گه نیستی و به اصطلاح فنا،حالا میگه،ای بسا! شاهان قدرتمند و زورمندی که شطرنج باز روزگار،با تکیه بر حرکت شاه پیلی،اونها رو،در مات گه نا امیدی و فنا قرار داده و از بین برده و تناسب و تلمیح در بیت بسیار مشخص است...

امید باصری در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

توضیحات بیت بیست و چهارم:

برگرفته از ترجمه اساتید دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان:

نی! نی! که چو نُعمان بین پیل‌افکن ِ شاهان را

پیلان ِ شب و روز اَش کُشته به پی ِ دوران

نی!نی! غیر نفی هست،پیل که برای تکرار دو مرتبه آوردتش،حالت عاطفی زیبایی هم اینجا ایجاد کرده،پیل افکن به معنای قدرتمند،جنگنده،پیلان شب و روز،شب و روز را به پیل تشبیه کرده،آمدن و رفتن شبانه روز،میگه که نه، پیشنهاد میدم کار دیگه ای بکن ،مشاهده کن که خیلی از شاهان قدرتمند مثل نعمان بن منذر،که خودشون دستور قتل نعمان را میدادند،در زیر پای فیلان روز و شب و گردش دوران،تباه شدند و از بین رفته اند،خیلی زیبا میگه،میگه نه پیشنهاد میدم کار دیگه ای کن،نه فقط نعمان را به یاد بیاور،بلکه شاهان قدرتمندی که امثال نعمان بن منذر را می کشتند در نظر بگیر،که اونها هم به مرور زمان روزگار زیر پای پیلان شبانه روز خودش اونها را کشت و له کرد و از بین برد.

سعدی بزرگ رحمت الله علیه می فرماید: "چه مایه بر سر این ملک سروران بودند چو دور عمر به سر شد درآمدند از پای" در اون قصیده معروفی که داره،می فرماید که "به نوبت اند ملوک اندر این سپند سرای کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای" میگه پادشاهان توی روزگار نوبتی اند،ای شاه،حالا که نوبت تو رسیده به عدل و عدالت رفتار کن،بعد ادامه میده تا میرسه به "این چه مایه بر سر این ملک سروران بودند چو دور عمر به سر شد در آمدند از پای،به قول حافظ هر کسی چند روزه نوبت اوست،دور مجنون گذشت و نوبت ماست،هر کسی چند روزه نوبت اوست،اصطلاحاتی مثل اسب،مثل رخ،مثل فیل،مثل شه مات شدن علاوه بر اینکه در این بیت مراعات نظیر زیبایی را ایجاد کرده،ایهام تناسب های خیلی قشنگی هم بترتیب در بیت ایجاد کرده...

۱
۴
۵
۶
۷