گنجور

حاشیه‌گذاری‌های مبتدی76

مبتدی76


مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - نصیحت:

پس دیگه چی میمونه؟؟؟ همه ی اون لذتهایی که فکرم بهش میرسید و نمیرسید رو گفته. بعد، روز پسین، بدندان حسرت می گزیم؟!!! پس چه باید کرد؟ حتی از خیام خم چند قدم جلوتر رفته! خوشی این دنیا رو هم پوچ دونسته یا راه حلی ارائه نداده.
بقول اون دوستمون که نوشته " آخر چه"؟

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:

دردود بر همگی
درود بر سایت یگانه ی گنجور
من هر جا میرم اقای رضا ساقی هست... داره اینطوری میشه که به امید نوشیدن جرعه ای از دست رضا ساقی به این مکان قدم میزارم.
دمت گرمو سرت خوش باد جاوید.
بر دیگر دوستان هم که به شراکت میگذارند، درود.

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

توضیحات دوستان بسیار لذت بخش بود؛ حتی آنهایی که تند شدند؛ بخصوص اقای دکتر صحافیان که معنی ساده ی ابیات رو بیان فرمودند و ته شاهراه معنی رو نبستند تا هر کس بفراخور حال خود برداشت کند.
بنظر من
در این غزل، حضرت حافظ درگیر درک با حسهای دنیوی(پنج حس) است.تقاضای دیدار میکند که با چشم او را ببیند. میگوید از خط و خال و گل تو را درک میکنم. ولی این چه لطیفه ایست که خود را نمایان کرده ای ولی نمیگزاری ببینمت!
از احساسات این دنیا، شهوت/سکس را کنار بگذاریم، و به زیباییها توجه کنیم چه چیزی لذت بخش خواهد بود؟ ظاهرا جلوه خدا. برای چه از معشوق لب میگیریم؟ چون باعث ارامش و قوت قلب میشود. ولی اون لب سرخ یاقوت وار مورد نیاز حافظ را چه کسی دارد؟ ظاهرا خدا..
هنوز از قیدهای این دنیا رهیده نشده چون درخواست همراهی و ملازمت با تن دا دارد.هرچند براحتی جانش را فدا میکند.
در انتها اظهار بیقراری میکند و میگوید این سپهر خودش شعبده باز است، و از حیله ها(جلوه های تو= همان خال و خط وزیبایی و ...) میلغزد ، گول میخورد و به بیراهه میرود. من که این بازیها را میفهمم چرا باید اینجا بمانم، مرا به مرتبه ای بالاتر ببر.
دلیل این درخواستش: با شعر و آهنگ و ترانه ی زیبا همه شاد میشوند و دوست دارند برقصند. اشعار و افکار من هم چنان لطیف و زیبا شده اند که گویی فلک را به رقص در می اورد.
م( میتوان گفت یه اشاره به داستان "ارنی"=میخواهم تو را ببینم. و خدا فرمود "لن ترانی"= هرگز مرا نخواهی دید هم داشته است.)
با تشکر از همه ی دوستان
با تشکر از سایت عالی گنجور که امکان تبادل نظر رو فراهم ساخته.

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

البته پرانتز رو قبل از بیت اخر بایستی بست. چون همه ی اون خصایصی که نامبرده، در این دنیا امکان بوجود اوردنشون نیست، پس میگه بیا از این دنیا-شیراز که جان ما به آن وابسته است- خودمان را به سرای دیگری (که اون خصایل رو داشته باشه) ببریم.

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

با سلام خدمت اساتید عزیز...
از کامنتها و توضیحات بسیار استفاده بردم..
بنظر من بیت اول یه جهانی رو خلق کرده که بقیه ی بیتها در اون جهان امکان پیدا میکنن!
)مصطلحه که میگن هر جا بری آسمون همین رنگه! حالا شاعر میخاد این دنیا که همه جاش یجوره رو زیر و زبر کنه... سقف آسمون رو بشکافه وطرحی بسازه که دیگه همه جاش یه رنگ نباشه...
از بیت دوم باید در اون دنیایی که حضرت حافظ حرف ساختنشو زده ، سیر کرد. دنیایی که میشود با ساقی متحد شد و بنیاد غم رو کن فیکن کرد ( ولی در این دنیا نمیشه) و ....
در اصل بیت اول پرانتزی هست که بقیه ابیات رو در بر گرفته!
برداشت من این بود... دوستان بنظرتون ...؟

 

مبتدی۷۶ در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:

نظر من اینه که قرابه گر یک کلمه است و یه کار صنعتیه، کار دست بشره، پس کسی که شیشه ی می میسازد مسلمان نمیشود... اگر اینطور است به آن کسی که کدو( بمعنی کوزه شراب) را میسازد چه خواهی گفت!؟ یعنی به خدا هم میگی نامسلمان!؟
در اینجا کار دست بشر رو مقابل کار خود خدا قرار داده تا مقایسه کنیم.
بقول صادق هدایت، گناه این دنیا شرابه و پاداش اون دنیا هم شرابه!

 

۱
۲
sunny dark_mode