در جعبه روزگار یک تیر نماند
کاندر دل من به کینه تا پر ننشاند
یک آیت غم بر ورق گردون نیست
کاین دل به نظر ز بام تا شام نخواند
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
در جعبه روزگار یک تیر نماند
کاندر دل من به کینه تا پر ننشاند
یک آیت غم بر ورق گردون نیست
کاین دل به نظر ز بام تا شام نخواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به بیان احساسات خود میپردازد. او میگوید در زندگی دیگر چیزی برای امیدواری باقی نمانده و احساس کینه در دلش لانه کرده است. همچنین اشاره میکند که هیچ نشانهای از غم بر آسمان وجود ندارد و این دل اوست که از صبح تا شب دچار اندوه است.
هوش مصنوعی: در جریان زندگی، هیچ تیری باقی نمانده که نتواند حس کینهای که در دل من وجود دارد را بیشتر کند.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در زندگی وجود دارد، در واقع نشانهای از بزرگی دل انسان است و این دل، توانایی درک و احساس این غم را دارد، حتی اگر این غم به طور واضح و آشکار در دنیای اطراف ما دیده نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صوفی به سماع دست از آن افشاند
تا آتش دل به حیلتی بنشاند
عاقل داند که دایه گهوارهٔ طفل
از بهر سکون طفل میجنباند
گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند
صالح تن من ز عشق دامن بفشاند
تا مرگ قضای خویشتن بر تو براند
دل تخته درد و ناامیدی برخواند
شادی و غمم تو بودی و هر دو نماند
گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند
فراش تو بود او همیگرد نشاند
هر چند بسی گهر پراکند و فشاند
آخر گهرش نماند و بیکار بماند
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی
آن نیز بقای عمر تو باد نماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.