گنجور

 
صابر همدانی

در جهان زاغ اگر دعوی شهباز کند

مشت خود را بر مرغان چمن باز کند

ز آنکه شهباز نه تنها هنرش پرواز است

ورنه هر مرغ توانست که پرواز کند

کار هر بوالهوسی نیست دم از عشق زند

ساحر اینجا نتوان دعوی اعجاز کند

خواجه شو، بنده حرص و طمع و آز مباش

ای بسا فتنه که حرص و طمع و آز کند

تا دل از قید تعلق نشد آزاد چو سرو

خویشتن را نتوانست سرافراز کند

آنکه نادم شود از کردهٔ خویش آخر کار

فکر انجام خود آن به که ز آغاز کند

مرغ حقگو چو ز حق گفتن خود گشت خموش

جغد، جا در صف مرغان خوش‌آواز کند

(صابر) این آن غزل نغز (غمام) است که گفت

«چون نسیم سحری پرده گل باز کند»

 
sunny dark_mode