مفتیان شهر را گر چشم ظاهر روشن است
ما ارادت پیشه گان، را چشم خاطر روشن است
آسمان گر روز و شب روشن بود از مهر و ماه
بزم ما از روی باران معاشر روشن است
همدم شب زنده داران شو، که روشندل شوی
شب دل آئینه از شمع مجاور روشن است
هرکجا بگذاشت پا جانانه، بنهادیم چشم
چشم ما عشاق، زین کحلالجواهر روشن است
کاملان را فیضبخشی ز ابتدا تا انتهاست
روز را خورشید رخشان تا به آخر روشن است
تا دم آخر مده کالای دینت را ز دست
چونکه چشم دزد اغلب بر مسافر روشن است
در فنون شعر و حسن ابتکار و لطف نظم
بعد (صائب) دیدهٔ یاران به (صابر) روشن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.