گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

عمری است که عمر به تعب میگذرد

از هجر توام روز چه شب میگذرد

چون زلف تو تاب دارد و چشمت تب

روز و شب من به تاب و تب میگذرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode