روی مه آئینه جمال محمد
طلعت خورشید پایمال محمد
سایه ندارد که آفتاب فلک نیز
آمده در سایه ظلال محمد
خضر که خورد آب زندگی و بقا یافت
جرعه کشی بود از زلال محمد
موسی نعلین کند در شب میقات
تا که بگیرد بکف نعال محمد
نعمت دنیا نه بلکه جنت ماوی
لقمه ای از سفره نوال محمد
چرخ خم آورده پشت با همه رفعت
بو که حکایت کند ز دال محمد
آتش طور و درخت نور نبد جز
لمعه ای از جلوه جلال محمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
[...]
ماه بود عکسی از جمال محمد
مشک شمیمی ز زلف و خال محمد
در چمن «فاستقم » قدم ننهاده
سرو روانی به اعتدال محمد
حرف شناسان نقش کلک قدم را
[...]
پرده برافتاد از جمال محمد
شد زعلی ظاهر اعتدال محمد
درخور اکملت دینکم چه عمل کرد
شد بدو عالم عیان کمال محمد
اینکه طلب کار وصل شاهد غیبی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.