گنجور

 
قدسی مشهدی

بس که دود آه عاشق پرده افلاک شد

سینه افلاک از داغ کواکب پاک شد

پا ز عزت بر زمین ننهد ملک در شهر عشق

بس که در هر کوچه‌اش جسم عزیزان خاک شد

اتحادی هست با خونین‌دلانم، زان سبب

غنچه پیراهن درید و سینه من چاک شد

بر فروزد عارض معشوق از اظهار نیاز

روی گل از شرم عشق بلبل آتشناک شد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سلیم تهرانی

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد

دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد

با غ بار دل ز بس آمیخت از سیلاب اشک

دامنم پرخاک همچون دامن افلاک شد

هیچ کس پرورده ی خود را نمی خواهد زبون

[...]

طغرای مشهدی

بس که از چشم تر ما آستین نمناک شد

دست ما در آستین همرنگ برگ تاک شد

آستین برداشتم یک دم ز پیش آب چشم

شام غم تا دامن صبح از کدورت پاک شد

میرزا حبیب خراسانی

عالم از ارجاس کفر و شرک شیطان پاک شد

جان ایمان شاد و قلب کفر و کین غمناک شد

دوست کانی جام باید نوش کرد از دست دوست

زیر پای دوستان دشمن سرش چون خاک شد

کوس آزادی زدند از چرخ تا هفتم زمین

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه