گنجور

 
غبار همدانی

نسیم صبحگاهی چون شمیم زلف یارآرد

دل مجروح مارا مرهم ازمُشک تَتار آرد

نشیند بر کنار جوی دایم مردم چشمم

به امیدی که روزی سرو قدی در کنار آرد

دلا از خود مشو نومید اگر اشک روان داری

که چون آبی به خاکی ریختی تخمی به بار آرد

چمن آرای قدرت پرورد صد خار در گلشن

که روزی گلبنی را غنچه ای از شاخ خار آرد

بسوز ای آتش عشق استخوانم را که دهقانان

زنند آتش به گلبن تا نکوتر گل به بار آرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد

نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمانِ خراباتی به عزت باش با رندان

که دردِ سر کشی جانا، گرت مستی خمار آرد

شبِ صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارِ ما

[...]

اهلی شیرازی

از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد

که عشق آموختن پیرانه‌سر کوری به یار آرد

مکش ای مست ناز امروز مارا فکر فردا کن

که درد سر نیرزد مستی کاخر خمار آرد

تو خود بگشادی دری ای گل و گرنه باغبان هرگز

[...]

فیض کاشانی

درخت مهر اهل البیت نور دل به بار آرد

نهال بغض ایشان رنج‏‌های بی‏‌شمار آرد

مشو غافل ز جاه سروری وز رتبه ایشان

که درد سرکشی آخر از این مستی خمار آرد

به جای صاحب کوثر، قسیم جنت و نار است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
ملا احمد نراقی

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه