گنجور

 
غزالی

بدان که داروی وی معجونی است از تلخی صبر و شیرینی علم و دشواری عمل و همه داروهای بیماری دل از این اخلاط باشد و حاصل این علاج پنج چیز است:

علاج اول عمل است، چنان که خرج خویش با اندکی آورد. به جامه درشت و نان تهی قناعت کند و نان خورش گاه گاه اینقدر بی طمع و بی حرص به دست می آید. و رسول (ص) گفت، «سه چیز است که نجات خلق اندر آن است. ترسیدن از خدای سبحانه و تعالی اندر سر و آشکارا و خرج کردن بنوا در درویشی و توانگری و انصاف دادن اندر خشم و خشنودی». و یکی بودردا رضی الله عنه را دید که هسته خرما می چید و می گفت، «رفق در معیشت نگاهداشتن از فقه مرد بود». و رسول (ص) گفت، «هرکه خرج بنوا کند حق تعالی او را بی نیاز کند. و هرکه خرج بی نوا کند وی را درویشی داد و هرکه خدای را یاد کند حق تعالی وی را دوست دارد». و گفت (ص)، «خرج به تدبیر و آهستگی یک نیمه معیشت است».

علاج دوم آن که چون کفایت روز یافت، دل اندر مستقبل چندان نبندد که امل وی دراز شود و آرام نگیرد در طلب آن و شیطان او را غلبه کند، چنان که گفت، «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء» خواهد که تو را از بیم رنج درویشی فردا امروز به نقد اندر رنج دارد و بر تو همی خندد که باشد که خود فردا نیاید و اگر بیاید رنج آن بیش از آن نخواهد بود که امروز به نقد خود را در آن افکند. و حذر از این بدان بود که بداند روزی به سبب حرص حریص زیادت نشود و آنچه مقدر است لابد برسد. رسول (ص) به ابن مسعود بگذشت و او را سخت اندوهگین دید. او را گفت، «غم بسیار بر دل منه که هرچه تقدیر کرده باشد بشود و آنچه روزی توست برسد لابد» و باید که بداند که روزی بنده بیشتر از جایی بود که نپندارد، چنان که گفت، «و من یتق الله یجعل مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب» و سفیان ثوری گفت، «پرهیزگار باش که هرگز هیچ پرهیزگار از گرسنگی نمرد». یعنی حق سبحانه و تعالی دل خلق بر تو چنان گرداند که به شفقت کفایت تو ناخواسته همی رساند. و بوحازم رحمهم الله گفت، «هرچه هست دو قسم است. آنچه روزی من است بی تعجیل من برسد و آنچه روزی من نیست به جهد همه اهل آسمان و زمین به من نرسد.

علاج سوم آن که بداند که اگر طمع نکند و صبر کند رنجور شود و اگر طمع کند و صبر نکند هم خوار شود و هم رنجور و به این ملوم باشد و اندر خطر عقاب آخرت بود و بدان ثواب یابد و ستوده بود، آخر رنجی با ثواب و ستودگی و عزّ نفس اولیتر از رنجی با مذلت و نکوهش و بیم عقوبت. و رسول (ص) گفت، «عزّ مومن اندر آن بود که از خلق بی نیاز باشد». و علی بن ابیطالب (ع) گوید که هرکه تو را به وی حاجت است اسیر وی گشتی و هرکه را به تو حاجت است امیر وی گشتی.

علاج چهارم آن که اندیشه کند که تا این حرص و طمع برای چه می کند. اگر برای تنعم شکم همی کند خر و گاو از وی بیش خورد و اگر برای شهوت فرج کند، خوک و خرس از وی بیش بود و اگر برای تجمل و جامه نیکو کند، جهودان را نیز آن باشد و اگر طمع ببرد و به اندکی قناعت کند، خویشتن را هیچ نظر نبیند مگر انبیاء و اولیاء و چون مانند این قوم باشد بهتر از مانند جانوران.

علاج پنجم آن که از آفت مال بیندیشد که چون بسیار بود اندر دنیا، اندر خطر آفات بود و اندر آخرت به پانصد سال پس از درویشان در بهشت شود. باید کههمیشه در کسی نگرد که دون وی باشد در دنیا و بدان شکر کند و در توانگران ننگرد. و رسول (ص) می گوید، «در کسی نگرید که درون شما باشد در دنیا» و ابلیس همیشه فرمان می نماید که چرا قناعت کنی؟ فلان و فلان چندین مال دارند. و چون پرهیز کنی گوید چرا حذر کنی؟ فلان و فلان عالم حذر نمی کنند و حرام همی خورند. و در دنیا کسی فرا پیش می دارد که توانگر تر از تو بود و در دین آن را که کم از تو بود. و سعادت تواند و عکس این بود که همیشه باید اندر دین در بزرگان متقی نگه کنی تا خویشتن را مقصر بینی و اندر دنیا اندر درویشان نگه کنی تا خویش را توانگر بینی.

 
sunny dark_mode