ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من
تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن
کردی مرا حواله با گنده ای و پیری
این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن
از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم
در دستشان می فکن در پای سیم افکن
آن گویدم بدین شو وین گویدم بدان شو
من در میانه حیران تو بر کناره برزن
چون گویمش که دستار آن گویدم که اینک
بردار و ریشه می کن یعنی که ریش می کن
ای صدر دین که بادی با خیر و خرمیها
اندر میانه ما منداز شر و شیون
ما را حواله ای کن زین به که نیست پیدا
آن زن به مزد مسکین در هیچ جا و مسکن
تا کی دهم صداعت در دم این پلیدان
که آخر بهشت نتوان برساختن ز گلخن
گندم بدول بادا با تو مرا همیشه
شادانه باد جوجو مرجوی ارزن ارزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی گلایه و شکایت از ظلم و بیعدالتی است. شاعر از خواجه خواهان برقراری عدالت و پایان دادن به بیدادگریهایی است که بر او میرود. او از نارضایتی خود از شرایط زندگی و تبعیضهایی که شاهد آن است، سخن میگوید. شاعر به تناقضهایی که در رفتار و گفتار دیگران وجود دارد اشاره میکند و از سردرگمی و درماندگی خود در این وضعیت ابراز نارضایتی میکند. او همچنین به این نکته میپردازد که نمیتواند برای رسیدن به خوشبختی، در میان ظلم و ستم زندگی کند و خواهان تغییر اوضاع است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که بهشت نمیتواند با شرایط کنونی ساخته شود و از بیعدالتیهایی که تحمل کرده است، ابراز خستگی میکند.
هوش مصنوعی: ای آقا، تا کی باید از ظلم و ستم تو رنج ببرم؟ تا کی میخواهی من را در گرداب مشکلات و مصائب نگهداری؟
هوش مصنوعی: تو مرا به کسی تحویل دادی که هم بزرگسال است و هم پیر، و در نتیجه این موضوع برای من باعث شرم و روسیاهی در شهر و روستا و لکه ننگی در کوچه و خیابان شده است.
هوش مصنوعی: من از زیباییها و ناز و انداز نگفتم، چون با وجود این، همچنان در دستشان میافکنم و در پای سیم میریزم.
هوش مصنوعی: من به این دو نفر میگویم که از یکدیگر فاصله بگیرند و آنها به من پاسخ میدهند که نه، بلکه باید پیرو نظر خود باشند. در این میان، من گیج و سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: وقتی به او بگویم که من دستار (دستبند یا تکمه) را میگویم، او به من پاسخ میدهد که حالا آن را بردار و ریشهاش را بکن، یعنی این که ریشت را بکن.
هوش مصنوعی: ای سر و اصل دین، تو که با خوبی و خوشیات در میان ما هستی، لطفاً از ما دور کن هرگونه بدی و ناله و فریب.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که ما را به جایی بفرستی، چرا که آن زن که مزد مسکین را به او بپردازد، در هیچ جا پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: چرا وقت و انرژیام را صرف انسانیهای بد میکنم، در حالی که بالاخره نمیتوان بهشت را از دنیای خاکی و پلید ساخت؟
هوش مصنوعی: من همیشه آرزو دارم که خوشحال باشم و زندگیام با خوبی و خوشی همراه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون
لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون
تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور
تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون
از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن
[...]
دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن
گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من
سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش
هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن
نقش فناست هیزم عشق خداست آتش
[...]
یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن
این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن
یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر
گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »
ای پادشاه جانها وی راحت روانها
[...]
رو چارهای بیندیش، ای فیض در فراقش
جانها رسد به لبها، تا ما به او رسیدن
ما را ز خاک کویت پیراهنی است برتن
آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن
ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت
در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.