گنجور

 
قوامی رازی

ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من

تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن

کردی مرا حواله با گنده ای و پیری

این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن

از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم

در دستشان می فکن در پای سیم افکن

آن گویدم بدین شو وین گویدم بدان شو

من در میانه حیران تو بر کناره برزن

چون گویمش که دستار آن گویدم که اینک

بردار و ریشه می کن یعنی که ریش می کن

ای صدر دین که بادی با خیر و خرمیها

اندر میانه ما منداز شر و شیون

ما را حواله ای کن زین به که نیست پیدا

آن زن به مزد مسکین در هیچ جا و مسکن

تا کی دهم صداعت در دم این پلیدان

که آخر بهشت نتوان برساختن ز گلخن

گندم بدول بادا با تو مرا همیشه

شادانه باد جوجو مرجوی ارزن ارزن

 
 
 
قطران تبریزی

سرنگون مانده است جانم زان دو زلف سرنگون

لاله گون گشته است چشمم زان دو لعل لاله گون

تا بناگوشش ندیدم مه ندیدم بارور

تا زنخدانش ندیدم چه ندیدم سرنگون

از دهانش خیره ماندم من که چون گوید سخن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مولانا

دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن

گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش

هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش

[...]

قاسم انوار

یارم ز در در آمد، وشتن کنید وشتن

این خانه را به وشتن گلشن کنید، گلشن

یارم ز در درآمد، با حسن و زیب و با فر

گفتم وفا نداری، خندید و گفت:«سن سن »

ای پادشاه جانها وی راحت روانها

[...]

فیض کاشانی

رو چاره‏ای بیندیش، ای فیض در فراقش

جان‏ها رسد به لب‏ها، تا ما به او رسیدن

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
رضاقلی خان هدایت

ما را ز خاک کویت پیراهنی است برتن

آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن

ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت

در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه