گنجور

 
قوامی رازی

ایا نجم دین گر تو احسان کنی

همه درد را جمله درمان کنی

اگر چه نه ای آصف بر خیا

که از خیل دیو اهل دیوان کنی

سزد کز کفایت تو در مملکت

چن و دخل و خرج سلیمان کنی

همی بینم از دست پر خیر تو

که چون با همه خلقی احسان کنی

همیشه سرای تو آباد باد

که آزادگان را تو مهمان کنی

قوامی از آنست مداح تو

که تا کار او را به سامان کنی

مکن با من اکنون دو کارای ظریف

که پس عورت بنده عریان کنی

یکی آنکه چیزی نبخشی مرا

دگر آنکه هنگامه بیران کنی

 
 
 
فردوسی

ترا بهتر آید که فرمان کنی

رخ نامور سوی توران کنی

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
ایرانشان

چو بندی کمر پیش و فرمان کنی

چنانچون بفرمایدت آن کنی

حکیم نزاری

به یک غمزه شهری پریشان کنی

به عمدا گذر گر بر ایشان کنی

مشعبد صفت گر شوی در حجاب

از این طرفه بازی فراوان کنی

فرود آی در کنج ویران من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه