چون روز بر کشید سر از قیرگون حریر
بر کوهسار زر بگسترد چون زریر
چون زردگون حریر شد از عکس او بلون
یاقوت زرد ریخته بر زرگون حریر
چون شنبلید زار میان بنفشه زار
از گوشه سپهر روان مهر دلپذیر
یا چون غدیر بود پر از آب نیلگون
از زر زورقی زبر آب آن غدیر
گوئی نشسته خسرو چین بر سریر زر
زرین سپر بداشته در پیش آن سریر
کوه از فروغ آن شده پر توده های زر
دشت از شعاع این شده پر چشمه های شیر
از ماه تا بماهی اگرچه تفاوت است
بگرفته است از اوزثری نور تا اثیر
اندرا سد ندیدم چونینش تافته
وندر حمل نیافتم ایدونش مستنیر
گسترده بد ز گاه سحر تا گه زوال
سوزنده در زمستان چون در تنور تیر
در پیش تافتنش نه کاریست بیهده
وز نور دادنش نه حدیثی است خیر خیر
از تف او جدا ز تن مفلسان ضرر
وز نور او بخواندی نقش نگین ضریر
مانا بسعد خسروی و فال مشتری
در وی نشاط زهره و تدبیر رای تیر
ایزد بکاست دیده ز بهر خزینه بخش؟
یزدان فزود عمر شهنشاه شیر گیر
چون مهر چهر خویش نهان کرد در زمین
از گوشه سپهر برآمد مه منیر
نزدیک زی میانش دو صد تیر تابناک
چون در کمان زرین سیمین نهاده تیر
اندر میان جوزا تابنده ماه نو
چون در کمر نهاده نگون تاج اردشیر
چون موی بند حورا چون یاره پری
چون ناخن بریده چو ابروی مرد پیر
چون نیم طوق فاخته از زر ساخته
یا در کنار ماه درخشان درفش میر
قطب و قرار ملک جهان میر ابوالخلیل
کز روی اوست چشم ملوک جهان قریر
از تف تیغ شاه شراریست آفتاب
وز آه دشمنانش بخاریست زمهریر
شاه سریر اگر بکشد سر ز طاعتش
گردد سریر بند گران بر شه سریر
قیصر ز قصر مملکت ار قصد او کند
دستش ز قصر ملک کند تیغ او قصیر
ور کین او سگالد سالار قیروان
قیران روزگار کند روز او چو قیر
فارغ مباد جان عدوش از عذاب عصر
خالی مباد دست وی از ساغر عصیر
جستن خطای او خطر جان و تن بود
دائم کند حذر ز خطر مردم خطیر
حاسد فتد بدام چو اسبش کند صهیل
ناصح رسد بکام چو کلکش کشد صریر
از جان دوستان غم و ناله کند نفور
وز جان دشمنان بکشد ناله و نفیر
کلک و بنان اوست همه روزی بشر
تیغ و سنان اوست بفتح بشر بشیر
خصمانش را ز دهر بود بهره زهر مار
اعداش را ز چرخ بود بهره تیغ و تیر
بر دشمنانش چو تیر کند خشم او بهار
بر دوستان خویش کند چون بهار تیر
چون خاک و نار و آب و هوایش درست خوش
دیدنش ناگزای و گزیدنش ناگزیر
بر حاسدان جهان شد از هول او حصار
بر جانشان خلافش چون نار بر حصیر
در مغز بدسگال کند تیغ او مقر
وز رأی روزگار بود رأی او خبیر
خواهد بفخر مهر که بر گیردش بمهر
خواهد بطبع تیر که پیشش بود دبیر
آن روز بد نبیند کو باشدش معین
وان راه بد نگیرد کو باشدش مشیر
ای روزگار چون تو نیاورده شهریار
شاهان ترا شکار و امیران ترا اسیر
گاه سلام و سهم چو کاوس و کیقباد
گاه کلام و فهم چو قابوس وشمگیر
هنگام رزم پیلی و هنگام بزم نیل
در نثر چون خلیلی و در نظم چون جریر
دارد چهار گوهر در طبع تو سرشت
هستی ز چار گوهر بی مثل و بی نظیر
عزم درست داری و رأی صواب و راست
عقل تمام داری و کردارها خبیر
گردون ترا مسخر و انجم ترا مطیع
گیتی ترا مساعد و یزدان ترا نصیر
از مهر تو سعیر شود بر ولی بهشت
از کین تو بهشت شود برعد و سعیر
خصمت سلیم باد و غم و رنج او سلیم
بدگوی تو ضریر و تو در کارها بصیر
ای لفظ تو بخوبی ماننده زبور
کرده مدیح تو همه خلق هان زبیر
اندر مدیح شاه جهان ظن برم که نیست
کس را بداده قدرت من ایزد قدیر
آن شاعری کند به جهان نقض شعر من
کو شعر و وزن شعر بنشناسد از شعیر
نظمم بمدح شاه بود گوهر نظیم
نثرم بذکر میر بود لؤلؤ نثیر
تا بانگ زیر باشد در بزم گاه شاه
تا گنج زر میر فراز آورد بزیر
تا هست نام مرده عدوی تو مرده باد
تا هست نام میری شاهی کن و ممیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و تأثیر آن بر روح و جان انسان میپردازد. شاعر صبحگاه را با تصویری زیبا از طلوع خورشید و نورش که بر کوهها و دشتها میتابد، آغاز میکند. او از درخشش آفتاب و تأثیرش بر زندگی و خوشبختی انسانها صحبت میکند و آن را نماد بزرگی و قدرت میداند. در بخشهایی، شاعر به توصیف پادشاهی نیکو و صفات او میپردازد و از وفاداری دوستان و ترس دشمنان میگوید. این اثر به نوعی مدح پادشاهی است که بر پهنهی زمین مسلط است و ویژگیهایی چون عقل کامل، قدرت و حکمت را داراست. در نهایت، شاعر بر اهمیت وجود پادشاهی خوب تأکید دارد که میتواند زندگی مردم را بهبود بخشد و آرامش را برای جامعه به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: هنگامی که روز تابش خود را از میان تاریکیها بیرون آورد، مانند پارچهای نرم و درخشان بر فراز کوههای زرین گسترده شد، همچون زریر (که در داستانهای حماسی به پهلوانی بلندآوازه و شجاع اشاره دارد).
هوش مصنوعی: زمانی که حریر به رنگ زرد در آمده است، گویی که تصویری از او در آن منعکس شده و مانند یاقوت زرد، بر پارچه ای زرد و طلایی پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که گلشن بهاری در میان بنفشهها خراب و غمگین است، از گوشه آسمان، خورشید با لطافت و گرما میدرخشد.
هوش مصنوعی: همچون برکهای بزرگ و پر از آب آبی که در آن یک قایق طلا بر روی سطح آب در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خسرو چین بر تختی زرین نشسته و سپری طلایی در دست دارد که در مقابل آن تخت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: کوهها به خاطر درخشش او پر از تودههای طلا شدهاند و دشتها به خاطر نور او پر از چشمههای شیرین گردیدهاند.
هوش مصنوعی: بین ماه و ماهی، هرچند که تفاوتهایی وجود دارد، اما هر دو از یک منبع نوری الهام گرفتهاند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و درخشندگی چیزی اشاره میکند که تا به حال نظیرش را ندیده و هرگونه باری را نمیتوانسته تحمل کند، بلکه آن را همچون نوری تابان میبیند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف هوای سرد زمستان میپردازد و میگوید که سردی هوا از صبح زود تا زمانی که روز به سرانجام میرسد، به قدری طاقتفرسا است که انگار در تنور آهنی قرار گرفتهایم. در نتیجه، احساس گرما و سوزش را در این هوای سرد به خوبی انتقال میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی چیزی درخشان و نورانی میشود، تلاش برای درک یا بیان آن بیفایده است و صحبت کردن از خوبیهای آن هم نمیتواند تمام عمق و ارزش آن را منتقل کند. در واقع، کیفیت و زیبایی آن موضوع به قدری روشن است که نیازی به تلاش برای توضیح و شرح ندارد.
هوش مصنوعی: از خشم او دوری کن که به فقیران ضرر میرساند و از روشنی او بخوان، چون نقش انگشتر درخشان است.
هوش مصنوعی: زندگی شاهانه و خوشبختی در او جاری است و نشانههای خوشحالی و تدبیر در او وجود دارد.
هوش مصنوعی: آیا خداوند به خاطر خزانه بخشش، دیدگان را کم رنگ میکند؟ خداوند جان شاه شیرین را افزون کند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید چهرهی زیبای خود را در زمین پنهان کرد، ماه درخشان از گوشهی آسمان سر برآورد.
هوش مصنوعی: در نزدیکی او، دو صد تیر درخشنده مانند تیرهایی که در کمان زرین و نقرهای قرار گرفتهاند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: در میانهی صورت فلکی جوزا، نور ماه نو همچون تاجی در کمر افراشته است که به آرامی میدرخشد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت اشاره میکند و به مقایسه زیباییهای مختلف میپردازد. در آن، موهایی شبیه به موی حوریان، ظرافت یار، ناخنی که بریده شده و ابروهای مردی پیر توصیف میشود. این توصیفها هر کدام نمایانگر زیبایی و لطافت خاصی هستند که به نوعی به همدیگر ارتباط دارند.
هوش مصنوعی: نیم طوق فاخته از طلا ساخته شده و در کنار ماه روشن، پرچم حکومتی درخشان است.
هوش مصنوعی: آسمان و زمین به خاطر جلال و عظمت میر ابوالخلیل است، زیرا نگاه پادشاهان جهان به اوست و از نور او روشن میشود.
هوش مصنوعی: تیغ شاه مانند شعلهای از آفتاب درخشان است و آه دشمنانش همچون بخاری است در سرمای شدید.
هوش مصنوعی: اگر شاهی از فرمانبرداری سرپیچی کند، تخت او به سنگینی اسیران بدل میشود و بر او دشواریها و مشکلاتی نازل میگردد.
هوش مصنوعی: اگر قیصر بخواهد به قصر مملکتش دسترسی پیدا کند، تیری که به سمت او پرتاب شود، به زودی او را در دستش میگیرد و هرگز موفق نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر او (سردار) برود و سالار شهر قیروان باشد، روزگار او همانند قیر خواهد شد.
هوش مصنوعی: بدان که جان کسی که به دوستی و محبتاش مشغول است، نباید از عذابها رهایی یابد و خوشیها و لذتها از او دور نشود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عیبجویی و خطاهای او باشی، ممکن است به خطر بیفتی و جانت در معرض خطر قرار گیرد. بنابراین باید همیشه از خطر افرادی که قدرت و نفوذ دارند، احتیاط کنی.
هوش مصنوعی: حسود به دام میافتد، چرا که در حالی که احساس نارضایتی میکند، وقتی کسی دیگر در حال صحبت است، او هم به آن جمع میپیوندد. در اینجا ناصح (نیکوکار) به هدف خود میرسد، در حالی که حسود در تلاش برای زیر سؤال بردن دیگران، در نهایت خود به ضرر میافتد.
هوش مصنوعی: دوستداران به خودی خود دچار غم و اندوه میشوند و از جان خود برای دوستانشان ناراحتی میکنند، اما نسبت به دشمنان، از دل و جان فریاد و ناله برمیآورند.
هوش مصنوعی: دست و انگشتان او موجب روزی انسانهاست و قدرت و سلاح او به آسایش و خوشحالی بشر کمک میکند.
هوش مصنوعی: کشندگان دشمنانش از زمان، زهر مار خاصیت دارد و دشمنانش از سرنوشت، تیغ و تیر را به ارث بردهاند.
هوش مصنوعی: خشم او به مانند تیر به سوی دشمنانش پرتاب میشود، اما محبتش به دوستانش همچون شکوفههای بهار است که زندگی و شادابی به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: وقت و مکان آنقدر دلپذیر است که دیدن آن اجتنابناپذیر و انتخاب آن ضروری به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ترس از او مانند دیواری بر جان حسودان کشیده شده است و مخالفتش با آنها مثل آتش بر روی یک حصیر است.
هوش مصنوعی: در ذهن بدخواه، شمشیر او کار میکند و نظر روزگار نیز به مانند رأی او، دانا و آگاه است.
هوش مصنوعی: دوست خواهد به خاطر عشق و محبت، که محبوبش چه زیبا و با محبت است. او به مانند تیر، به سوی محبوبش میرود و تلاش میکند تا توجه و محبت او را جلب کند.
هوش مصنوعی: آن روزی که کسی معین و راهنمای خوبی داشته باشد، بدی و سختی را نخواهد دید و از مسیر نادرست نیز دوری خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای روزگار، مانند تو کسی نمیتواند شاهان را در چنگال خود بگیرد و امیران را به بند بکشد.
هوش مصنوعی: گاهی به مانند کاوس و کیقباد، از سلام و سهم بهرهمند میشویم، و گاهی همچون قابوس و شمگیر، به کلام و فهم دست پیدا میکنیم.
هوش مصنوعی: در وقت جنگ همچون فیل قوی و نیرومند است و در زمان جشن و شادی مانند نیل، آرام و دلنشین. در نثر مثل خلیلزمان و در شعر به مانند جریر، هنرمند و با تسلط نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در وجود تو چهار گوهر خدادادی نهفته است که هیچگاه نمونه و مشابهی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر هدف و نیت درست داری و تصمیماتت درست و منطقیاند، و همچنین عقل و درک کامل داری و کارهایت نیز به خوبی و درستی انجام میشوند، پس میتوانی بر مشکلات فائق آیی و به موفقیت برسی.
هوش مصنوعی: آسمان برای تو تسلیم و ستارهها در اختیار تو هستند، دنیا به تو کمک میکند و خداوند یاور توست.
هوش مصنوعی: از محبت تو، بهشت برای دوستانت آتشین و گرم میشود، و از دشمنی تو، بهشت به جهنم تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: دشمنت سالم و بیغش باشد و غم و اندوه او از بدگویی تو خالی است، در حالی که تو در کارها روشن و آگاه هستی.
هوش مصنوعی: ای کلام تو به زیبایی شبیه به قرآن است و ستایش تو را تمام مردم با شوق و اشتیاق ابراز میکنند.
هوش مصنوعی: در ستایش شاه جهان، بیاندازه به قدرت و توانایی او باور دارم و فکر میکنم هیچکس دیگری اینچنین قدرتی را از خداوند قدرتمند دریافت نکرده است.
هوش مصنوعی: شاعرانی که به دقت شعر و وزن آثار دیگران را نمیشناسند، در واقع به نقد شعر من میپردازند و این کارشان نادرست است.
هوش مصنوعی: شعر به این معناست که شعر من در ستایش پادشاه مانند جواهرات زیباست و نثر من که درباره مردان بزرگ است، مانند مروارید درخشان و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که صدای موسیقی در مجلس شاه جاری است، خود را به میهمانی و جشن دعوت کنید و به سراغ گنجینۀ طلا بیایید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام تو به عنوان دشمن زنده است، دشمنان تو همواره در حسرت و فقر خواهند بود. تا زمانی که نام امیر و شاهی وجود دارد، مرگ پاکی و خوشبختی نیز به دور خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر
یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من
ابر بهارگاهی و بختور در مطیر
گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا
[...]
نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر
زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر
چون او نبوده اند، اگر چند آمدند
[...]
با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار
چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان
[...]
نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی بشیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
[...]
ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر
آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر
بنشین بناز شاهی و باده دریده خور
لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر
رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.