تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد
گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد
چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار
بر من ز گل شادی پیوسته برآمد
روزی همه درد و غم مردم بسر آید
ار جو که همه درد و غم من بسر آمد
شب گرچه بود تاران او را سحر آید
آخر شب تاران مرا هم سحر آمد
کان همه با رنج و عنا پرگهر آید
کانم ز پس رنج عنا پرگهر آمد
هم بگذرد اندیشه و تیمار نماند
اندیشه و تیمار مرا هم گذر آمد
پیوسته بود کار سفر ماه سما را
ما هست بتم ز آن همه کارش سفر آمد
کویندم هر روز که امروز در آید
یک روز نگویند که امروز در آمد
ور در بر من باشد دل راست ندارد
ماننده او گوید ترک دگر آمد
او بی مگر آمد بر من لیک تن من
در فرقت او پست شد و بی مگر آمد
گر آید و ناید دلم از شادی گوید
کو آمد و این اوست جز او نیست گر آمد
آن را بدهم مژده کلاه و کمرم گر
گوید که خداوند کلاه و کمر آمد
گر جان و جهان از پی او خواهم شاید
کز جان و جهان در بر من دوستر آمد
صد سال ببابل در ناید بگه سحر
هنگام سخن کو را در از خزر آمد
هم پرده کافورش مشگ آمد و عنبر
هم پرده لؤلؤش عقیق و شکر آمد
داد است که چون حور بکس رخ ننماید
کز خلد ز بهر ملک دادگر آمد
تاج گهر آزاده ابو نصر محمد
کز رادی و آزادی تاج گهر آمد
فخر بشر از گوهر او گشت حقیقت
باز او بهمه فضل چو فخر بشر آمد
پاکیزه روان آمد و پاکیزه تن آمد
فرخنده خصال آمد و فرخ سیر آمد
دلش از کرم آمد همه جانش از ادب آمد
سرش از خرد آمد همه تنش از هنر آمد
با خصم قیاس او آب آمد و آتش
با او بمثل دشمن خار و شرر آمد
تیغش چو اجل گشت و مخالف چو امل شد
تیرش چو قضا گشت و معادی قدر آمد
آباد بر آن دست عطا ده که برادی
دریا بر او کم ز شمار شمر آمد
ز آب حیوان نفع نیاید تن آن را
کز آتش شمشیر امیرش ضرر آمد
دانی که بسر باشد پایندگی تن
گیتی چو تنست او بمثل همچو سر آمد
در خانه نشاید شدن الا زره در
در خانه اقبال و سعادت چو در آمد
جان ولی از دیدن او نوش روان شد
در چشم عدو صورت او نیشتر آمد
صد لشگر جنگی شود آواره که ناگاه
گویند که شاهنشه لشگر شکر آمد
زیرا که کریمی و وفا جفت دل اوست
در معرکه ز آن دائم جفت ظفر آمد
از بخشش و بخشایش بهرام دگر بود
وز مردمی و مردی سام دگر آمد
دیدیم بدین هفته عیانش بصف اندر
کز جنگ عدو نیز چو رستم بدر آمد
در جنگ سپه گر سپر شاهان باشد
او باز گه جنگ سپه را سپر آمد
آنجا که شد او گشت بدشمن خطر جان
هم دشمن خود راز برای خطر آمد
دشتی که در او کرد نبرد از پس ده سال
گر نیل بکشتند برش معصفر آمد
عمر همه خصمان و بقای همه ضدان
آن شب بسر آمد که ملک را پسر آمد
چندانکه بگردون بر سیاره تابان
بر طالع او شأن و سعادت نظر آمد
تا هست جهان دیده فروز پدر او باد
چونانکه پدر دیده فروز پسر آمد
شمع است پدر او بمثل همچو چراغ است
شمس است پدر او بمثل چون قمر آمد
تا حشر بقای پدر و جد و پسر باد
کز این سه جهان را شرف و فخر و فر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به استقبال از یک دوست یا محبوب میپردازد و احساسات شادی و امید را نقل میکند. شاعر از آمدن این فرد به عنوان منبعی از خوشحالی و پایان درد و غم یاد میکند و به زیباییها و ویژگیهای او اشاره دارد. او همچنین به این نکته اشاره میکند که آمدن این دوست میتواند منجر به تحولی در زندگیاش شود. شاعر اضطرابها و اندیشههای ناخوشایند را از بین میبرد و به آرامش و شادی پی میبرد. در نهایت، متن به تحسین صفات عالی این شخص و تأثیر مثبت او بر زندگی دیگران میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمدن دوست به من رسید، احساس کردم که نور محبت او بر سرم تابیده و زندگیام روشن شده است.
هوش مصنوعی: به مانند شاخه گلی بودم که همیشه بیثمر بودهام، اما همواره از گل شادی به من میرسید.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که همه مشکلات و رنجهای مردم به پایان خواهد رسید، همانطور که رنجها و دردهای من به اتمام رسیده است.
هوش مصنوعی: شب هرچند تاریک و غمانگیز است، اما بالاخره صبحی خواهد رسید. من نیز با وجود شب تیرهام، صبحی برای من آمد.
هوش مصنوعی: همه چیز با زحمت و سختی به دست میآید و من نیز پس از تحمل رنج و زحمت، به نتیجه و بهرهای دست یافتهام.
هوش مصنوعی: افکار و نگرانیها همگی گذرا هستند و هیچکدام از آنها برای همیشه باقی نمیمانند؛ من هم از این روند مستثنی نیستم و افکار و نگرانیهایم نیز به زودی سپری خواهند شد.
هوش مصنوعی: به طور مداوم، کار سفر ماه سما به ما مربوط بود. ما به خاطر تمام کارهایش، به سفر آمدیم.
هوش مصنوعی: هر روز به خود میگویم که امروز روز جدیدی است و نمیخواهم برگردم و بگویم که امروز به پایان رسید.
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار من باشد، دل او درست و صادق نیست و مانند او میگوید: «دیگر کسی دیگری آمده است».
هوش مصنوعی: او بدون اینکه اجازه بگیرد به سراغ من آمد، اما در غیاب او، وجود من دچار تزلزل و افت شد.
هوش مصنوعی: اگر بیاید یا نیاید، دل من از شادی میگوید که او آمد و جز او چیزی نیست، اگر بیاید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به من مژده بدهد که خداوند کلاه و کمر من را خواهد آورد، آن را با کمال میل میپذیرم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم جان و جهان را برای او بطلبم، شاید که دوستی او برای من از جان و جهان بهتر باشد.
هوش مصنوعی: صد سال در بابل کسی نمیگوید که صبح هنگام سخن کجا است که از سمت خزر آمده است.
هوش مصنوعی: در پشت پرده زیباییهای او، عطری دلربا و خوشبو به مشام میرسد، و همراه آن جواهراتی چون مروارید و عقیق دیده میشود که حکایت از ارزش و زیبایی او دارد.
هوش مصنوعی: سخن از این است که اگر زیبایی از بهشت نمایان نشود، به خاطر آن است که از جانب خداوند دادگر برای ملکوت آمده است.
هوش مصنوعی: تاجی که به عنوان نمادی از ارزش و آزادی شناخته میشود، مربوط به ابو نصر محمد است که از رادی و آزادی به همراه خود دارد.
هوش مصنوعی: فخر انسان به خاطر درونش و ارزش وجودیاش است و حقیقت این است که او در تمام فضایل و خوبیها برتری دارد.
هوش مصنوعی: یک فرد با روحی پاک و بدنی سالم به جمع ما پیوسته است، کسی که دارای ویژگیهای نیکو و ظاهری زیباست.
هوش مصنوعی: دلش پر از بزرگواری و مهربانی است، تمام وجودش از ادب و نزاکت تشکیل شده، عقلش پر از خرد و بینش است و جسمش سرشار از هنر و استعداد است.
هوش مصنوعی: با دشمن خود مانند آب و آتش مواجه شو؛ زیرا مانند خار و جرقه که همیشه در حال تضاد هستند، درگیری و مشکلات را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: تیغ او مانند مرگ تیز و خطرناک شد و حریفش به اندازه یک آرزو ضعیف گشت. تیر او شبیه سرنوشت شد و هدفی که در پیش داشت به اندازه یک تقدیر قطعی قوی و واضح آمد.
هوش مصنوعی: به کسی کمک کن که برای دیگران زیاد از خود میدهد، چرا که این فرد به اندازهای که میتواند به دیگران کمک کند، قابل شمارش نیست و ارزش او بینهایت است.
هوش مصنوعی: از آب حیات هیچ نفعی برای بدن نمیرسد، اگر آن بدن از آتش شمشیر حاکمش آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که زندگی و پابرجایی دنیای مادی همچون بدنی است که سر آن را تعیین میکند؟ به عبارتی، وجود و پایداری این جهان به مانند سر و نقش آن در جسم است.
هوش مصنوعی: در خانه تنها زره لازم نیست، بلکه وقتی خوشبختی و سعادت وارد شوند، میتوان به آنها خوش آمد گفت.
هوش مصنوعی: جان او به خاطر دیدن آن محبوب شاد و سرحال شد، اما در چشم دشمن، چهره او مانند تبر بود و آسیبزننده.
هوش مصنوعی: شاید هزاران سرباز بر اثر یک خبر ناگهانی و غیرمنتظره بر هم بریزند و پراکنده شوند، هنگامی که بشنوند که پادشاه با شکوه و زیبایی به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: زیرا که تو بخشنده و وفا دار هستی و این ویژگیها در قلب او وجود دارد، در میدان مبارزه همیشه پیروزی به همراه او خواهد بود.
هوش مصنوعی: بهرام به خاطر سخاوت و بزرگواریاش به شکل دیگری درآمد و سام به خاطر انسانیت و مردانگیاش به نحوی دیگر نمایان شد.
هوش مصنوعی: در این هفته شواهد واضحی از قدرت و شجاعت او را دیدیم، بهطوری که حتی از جنگ با دشمن نیز مانند رستم، قهرمان ایرانی، جان سالم به در برد.
هوش مصنوعی: اگر در جنگ، سپر و محافظت از شاهان باشد، او در واقع در جنگ، همانند سپر برای سپاه میآید و از آنها دفاع میکند.
هوش مصنوعی: در جایی که او دشمنی کرد، خطر جانش را تهدید کرد و همزمان با خود دشمنش، رازهایی برای مواجهه با آن خطر فراهم آورد.
هوش مصنوعی: در دشتی که برای جنگ در آنجا تلاش کردند و پس از ده سال کوشش، اگر نیل را از جا برداشتند، بر آن دشت گیاهان سرسبز و معطر شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: عمر تمامی دشمنان و ادامه حیات تمام مخالفان در شبی به پایان رسید که پادشاه صاحب فرزند شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره در آسمان درخشان به او توجه کند، خوشبختی و موفقیت برای او نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان وجود دارد، امید به روشنایی و روشنی وجود دارد، همانطور که پدر، نوری برای فرزندش محسوب میشود.
هوش مصنوعی: پدر او مانند شمعی روشن است و همچون چراغی درخشان میدرخشد. وی همچنین مانند خورشید میباشد و پدرش به مانند ماه است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پدر، جد و پسر در کنار هم هستند، افتخار و عظمت از این سه جهان به دست میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سلطان جهان در کف پیری شده عاجز
تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد
روزت بنماز دگر آمد بهمه حال
شب زود درآید که نماز دگر آمد
بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد
از دست بشد کارش و از پای درآمد
هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من
کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
آن داد مرا گردش گردون که ز سختی
[...]
در راه مرادی صنمی در گذر آمد
رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد
شوخی شکری سروقدی قحبککی چست
کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد
در پیش وی استادم و راهش بگرفتم
[...]
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
[...]
این نادره بین باز کز ایام بر آمد
در باغ جهان شاخ حوادث ببر آمد
وین بلعجبی ها که برین مهره خاکی است
از حقه گردون مشعبد بدر آمد
بگرفت سرا نگشت به دندان فلک، از عجز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.