ربود جان و دل من بزلف غالیه فام
بتی که بوی دهد زلف او بغالیه وام
همی رباید صبرم بزلف غالیه بوی
همی فزاید عشقم بجعد غالیه فام
یکی نه شست و گل سرخ را گرفته بشست
یکی نه دام و مه تام را گرفته بدام
که دید توده شود مشگناب بر گل سرخ
که دید حلقه شود عود خام بر مه تام
از آن دو کژدم بر دل نهاده دائم سر
از آن دوزنگی بر کف گرفته دائم جام
ندیده زهر نژندم چو زهر دیده سقیم
نخورده باده نوانم چو باده خورده مدام
بدان دو مشگ سیه دام کرده سیم سپید
دلم ببست بدام آن نگار سیم اندام
دلم همیشه ز بادام او فتاده برنج
لبم همیشه ز یاقوت او رسیده بکام
روان من همه ساله بشادی از یاقوت
زبان من همه ساله بزاری از بادام
چو آفتاب درخشان شود ز گوشه چرخ
بعام گوید خاص و بخاص گوید عام
که آن نگار کجا رفت و آفتاب کجا
کدام بود رخ او و آفتاب کدام
گرفت جان و دل من غمام حسرت و غم
از آن ز مشگ سیه کرده آفتاب غمام
غمام غم ز دل و جان من جدا نکند
جز آفتاب عطاهای آفتاب کرام
پناه دانش و بیناد دین ابوالیسر آن
که اختیار کرام است و اختیار انام
ثبات ملک و بد و بخت ما گرفته ثبات
قوام خیل و بدو بخت ما گرفته قوام
همیشه خنجر او را ز خون شیر شراب
همیشه نیزه او را ز مغز ببر طعام
کسیکه روزی بر وی کند سلام بطبع
سلامت دو جهانش دهد جواب سلام
اگر سعادت خواهی که با تو بنشیند
بمجلسش بنشین و بدرگهش بخرام
همیشه پیشه او خوردن است و بخشیدن
بود گشاده دل و دست او بهر هنگام
همه ببخشد امروز و ننگرد فردا
مگر نداند کآغاز را بود انجام
همه متابع مالند و او متابع فضل
همه حریض بنانند و او حریص بنام
ایا همیشه سخا را بکف راد مکان
ایا همیشه وغا را بتیغ تیز مقام
کسیکه یافته باشد بروز رزم تو رنج
کسیکه یافته باشد بروز بزم تو کام
از آن جدا نشود رنج تا بروز فنا
وزین بری نشود کام تا بروز قیام
اگرچه حکم زمانه رواست بر همه خلق
رواست بر همه احکام او ترا احکام
ز ما سئوال بود نزد تو همیشه رسول
ز ما مدیح بود نزد تو همیشه پیام
رسول تو بر ما رزمه باشد و بدره
پیام تو بر ما اسب باشد و استام
ز فضل بر در تو سال و ماه باشد حشر
ز جود بر در گنج تو ماه و سال خیام
کسیکه تیغ تو او را دهد بحر نوید
قضا بیاید و او را دهد بمرگ پیام
ایا کشیده بتایید تو سپهر سپاه
و یا سپرده بفرمان تو زمانه زمام
همی گشاده کنی کار کهتران بسخا
همی ز دوده کنی رای مهتران بکلام
همیشه نیست بیکحال گردش گردون
همیشه نیست بیک روی گردش ایام
گهی ز غار بخاره کند ز خاره بغار
گهی ز بام بخانه گهی ز خانه ببام
ز گشت بخت جهان حال من شده است تباه
ز نحس دور فلک روز من شده است چو شام
سخای تو کند امروز کار من بنوا
عطای تو کند امروز شغل من بنظام
همیشه تا نبرد کس ز شام شام بمصر
همیشه تا نبرد کس ز مصر چاشت بشام
ز شام رنج مماناد ناصح تو بچاشت
ز چاشت باز مماناد حاسد تو بشام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلبستگی شاعر به معشوقی با موهای مشکی و زیبا پرداخته است. شاعر به زیباییهای زلف و بوی دلانگیز آنها اشاره میکند و از درد و حسرتی که ناشی از دوری معشوق است، سخن میگوید. او همچنین به قدرت و علم شاعری که به سوالات و مشکلات پاسخ میدهد، اشاره دارد و او را صاحب کرامت و بخشندگی میداند. شاعر امیدوار است که بخشش و سخاوت معشوق بتواند دشواریهای زندگی را راحتتر کند و زندگی را به بهتربن شکل ممکن شکل دهد. در پایان، شاعر از ناپایداری زمانه و بیثباتی حال خود میگوید.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و خوشبو آن معشوق، جان و دل من را ربوده است. بویی که از زلف او به مشام میرسد، مانند عطر غالیه است.
هوش مصنوعی: زلف معشوقم صبرم را میرباید و بوی خوشش عشق مرا شدیدتر میکند. حالتی از عشق و زیبایی در او وجود دارد که به شدت به من اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: یک نفر گل سرخ را به آب شسته و پاک کرده است، و فرد دیگری نیز دام و ماهی را به دام انداخته است.
هوش مصنوعی: دید که چگونه زعفران بر گل سرخ میبالد و چگونه چوب خوشعطر در کنار ماه کامل میدرخشد.
هوش مصنوعی: برای همیشه دلی بر دو کژدم سپردهام و در دستانم گلی دارم که دائماً به خاطر آن بینام و نشان مُشغولم.
هوش مصنوعی: من زهر تلخ را ندیدهام، اما مانند کسی که در درد رنج میبرد، از حس تلخی آن آگاه هستم. همچنین، من شراب تازه را نیز تجربه نکردهام، ولی مانند کسی که همیشه شراب مینوشد، طعم آن را درک میکنم.
هوش مصنوعی: بدان که دو مشک سیاه بنده کرده و دل من را به دام آن معشوق زیبا و سفیدبخت گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد زیباییهای او خوش است و لبانم همیشه به طعم شیرین او آغشتهاند.
هوش مصنوعی: روح من هر سال به شادی و خوشحالی میگذرد، همانطور که زبانم مانند یاقوتی درخشان است و همواره از میوه بادام بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان میشود و نورش را بر زمین میتاباند، همگان را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در عین حال هر کس به گونهای خاص درک میکند و از آن بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: دختر زیبای من کجا رفت و نور خورشید کجا است؟ کدام یک از آنها چهرهاش است و کدام یک چهرهی آفتاب؟
هوش مصنوعی: غم و حسرت روح و دل مرا گرفته و این اندوه به خاطر موهای سیاه محبوبم است که مانند خورشید غم من را تیر و تار کرده است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه از دل و جان من جدا نمیشود مگر با نور و بخششهای خاصی که از سوی شخصیتهای بزرگ و نیکوکار میآید.
هوش مصنوعی: پناهگاه علم و اساس دین، ابوالیسر است، کسی که اختیار نیکان و انتخاب مردم به دست اوست.
هوش مصنوعی: سرزمین و سرنوشت ما تحت تاثیر ثابت و پایدار قرار گرفته است و همزمان انسجام و دوام گروه و وضعیت ما نیز به همین دلیل دستخوش تغییرات شده است.
هوش مصنوعی: همیشه خنجر او آغشته به خون شیر است و نیزهاش همیشه از مغز ببر تغذیه میشود.
هوش مصنوعی: کسی که روزی به او سلام میکند، به طور طبیعی در عوض، دو دنیا را به او هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خوشبختی هستی، باید در جمع افرادی که خوشبختی را به ارمغان میآورند، شرکت کنی و در کنار آنها قرار بگیری.
هوش مصنوعی: او همیشه به کار خوراک دادن و کمک کردن مشغول است و دل و دستش در هر زمانی برای بخشش و یاری گشاده است.
هوش مصنوعی: امروز همه را ببخش و به فردا فکر نکن، زیرا نمیدانی که هر آغاز و شروعی سرانجامی دارد.
هوش مصنوعی: همه افراد به دنبال ثروت و مال هستند، اما او به دنبال فضیلت و دانش است. همه انسانها خواهان زیبایی و ظاهری زیبا هستند، اما او بیشتر به دنبال نیکی و نام نیک است.
هوش مصنوعی: آیا همیشه بخشش با دست رادمرد همراه است؟ آیا همیشه جدال با شمشیر تند و برنده ادامه دارد؟
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ تو با مشکلات و سختیها مواجه شده، در برابر شادی و لذتهای تو نیز موفق و خوشبخت خواهد بود.
هوش مصنوعی: رنج و سختی از ما جدا نخواهد شد تا زمانی که به پایان زندگی برسیم و تا زمانی که به موفقیت و آرزوهای خود نرسیدهایم، از آرامش خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگرچه قوانین و شرایط زمان برای همه انسانها جاری و ساری است، اما در مورد تو، این قوانین بهطور خاص و متفاوتی قابل توجه هستند.
هوش مصنوعی: همیشه از ما سوالاتی میشد و تو پیامی در پاسخ داشتید. همچنین همیشه به مدح و ستایش ما پرداختهاید.
هوش مصنوعی: پیام تو برای ما مانند یک راستا و راهنماست و البته برای ما عزت و شرافت نیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر لطفی که تو داری، سالها و ماهها در کنار در تو کنار هم جمع میشوند. و از بخشندگی تو، در مقابل گنجینهات، زمان و عمر انسانها ارزش و اهمیت ویژهای پیدا میکند.
هوش مصنوعی: کسی که با تیغ تو به راستی میتواند مرگ را به عنوان یک پیام دریافت کند، به دریای سرنوشت خواهد رفت و آنجا برای او حوادث و دگرگونیها رقم خواهد خورد.
هوش مصنوعی: آیا تو مانند سپاهی قوی و نیرومند در آسمان قرار داری یا اینکه زمانه زیر فرمان تو است و به دست تو اداره میشود؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با سخاوت و generosity به کارهای کوچکتر از خود توجه میکنی و در عین حال از نیکزادیها و خوبان برای راهنمایی و رهنمود استفاده میکنی.
هوش مصنوعی: همواره به یک حال نمانده و تغییرات زندگی و زمان همواره ادامه دارد. زندگی و روزگار هرگز ثابت نمیماند و در حال تغییر است.
هوش مصنوعی: گاهی انسان از مکانی پایینتر به جاهای بالاتر میرود و گاهی از مکانهای بالاتر به مکانهای پایینتر میآید. زندگی پر از تغییر و بالا و پایین رفتن است.
هوش مصنوعی: به خاطر گردش بخت، حال من به شدت خراب شده است و روزهای من به بدی شبها میگذرد.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو امروز موجب رونق و پیشرفت کار من شده است. هدیه تو در حقیقت شغل و حرفه من را سامان داده است.
هوش مصنوعی: هرگاه جنگی بین شام و مصر به وقوع نیفتد، شام همواره بر مصر برتری خواهد داشت و برعکس. یعنی تا زمانی که دشمنی و نبردی بین این دو سرزمین وجود نداشته باشد، یکی بر دیگری برتری نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: از ناراحتی شب نترس، ای نصیحتکننده! تو صبحها را با امید آغاز کن و نگذار حسودان بر تو تسلط پیدا کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش بر آمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.