مگر آن آتشینخو آگه از بخت من است امشب
که همچون شمع مغز استخوانم روشن است امشب
به گلشن جان من دی تا از استغنا گذر کردی
ز مژگان تو گل را خار در پیراهن است امشب
ز جان افشانی من حسن او را شعله افزون شد
مگر بر آتش گل بال بلبل دامن است امشب
به دستارم بنفشه مشت خاکستر بود امشب
نگاهی کن که گلشن بی تو بر من گلخن است امشب
تو شمع مجلسافروزی و من پروانه محفل
نشستن ازتو، بر گرد تو گشتن از من است امشب
نمیدانم نگه چون رفت بیرون گریه چون آمد
ز بس چشمم به رخسار تو محو دیدن است امشب
ز داغ دوریات صد رنگ گل در آستین دارم
بیا گلچین که از داغ تو دستم گلشن است امشب
چو دید آن سبز گندمگون دلم را گفت زیر لب
که یک مور ضعیفی در کنار خرمن است امشب
نمانده در تنم جایی کزو قصاب ناید خون
مرا خون در جگر چون آب در پرویزن است امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود در مورد عشق و دوری صحبت میکند. او به شدت تحت تأثیر محبوبش قرار دارد و از شب و آتش و گلها به عنوان نمادهایی برای بیان عشق و درد و غم فراوانی که به خاطر دوری محبوب احساس میکند، استفاده میکند. با توصیفاتی شاعرانه، او از سوختن در آتش عشق و فقدان محبوب سخن میگوید و میگوید که نبود محبوب باعث شده است او به شدت غمگین و آشفته شود. در پایان، بیان میکند که جسم و جانش به خاطر این دوری به شدت رنج میبرد.
هوش مصنوعی: شاید آن کسی که در دل من آتش شور و عشق را روشن کرده، از سرنوشت من خبر دارد، چرا که امشب مانند شمع، روح و وجودم روشن و زنده است.
هوش مصنوعی: امشب در گلزار وجود من، زمانی که از خودبزرگبینی عبور کردی، اشکهای چشمانت باعث شد گلها مانند خار در لباس من حس شوند.
هوش مصنوعی: فدای جانم میشوم تا زیبایی او بیشتر شود، آیا دامن بلبل از آتش گل شبهنگام نیست؟
هوش مصنوعی: دستار من پر از خاکستر بنفشه است. امشب نگاهی به حال و روز من بینداز که به جای گلزار، بر من دنیایی از خاموشی و غم حاکم شده است.
هوش مصنوعی: تو منبع نور و روشنی در جمع ما هستی و من همچون پروانهای هستم که به دور تو میچرخد. امشب این دور هم آوردن و نشستن به خاطر توست.
هوش مصنوعی: نمیدانم چطور شد که وقتی تو رفتی، اشکهایم سرازیر شد و حالا که برگشتی، چشمهایم از تماشای چهرهات پر شده و نمیتوانم نگاه از تو برکنم.
هوش مصنوعی: از دل تنگی و غم دوریت، احساساتی مانند رنگهای گل در آستینم دارم. بیا و همه این احساسات را جوانه بزن که از غم تو، دستم پر از گلهای زیباست امشب.
هوش مصنوعی: دلم که رنگ سبز و گندمی دارد، وقتی آن را دید، به آرامی گفت که امشب مورچهای ناتوان در کنار انبار گندم است.
هوش مصنوعی: در بدنم جایی باقی نمانده که قصاب خونم را بگیرد، خونم مثل آب در کجایی روی زمین است، امشب.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب
ز جوش اشک می لرزد چو اهل حشر مژگانم
قیامت در مصیبت خانه چشم من است امشب
سر پیوند دارد با گسستن رشته جانم
[...]
شب هجر است و دستم دشمن پیراهن است امشب
چو گل چاک گریبان بیتو وقف دامن است امشب
نباشد در فن نیرنگ سازی چون تو استادی
که چشمت جانب غیر و نگاهت با من است امشب
چراغم روشن است از پهلوی خورشید رخساری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.