گنجور

 
قصاب کاشانی

تار قانون جهان ساز نگردد هرگز

به کس این ساز هم‌آواز نگردد هرگز

پای بیرون منه از خویش که مرغ تصویر

زخمی چنگل شهباز نگردد هرگز

رمز خون‌ریزی مژگان تو دل داند و بس

دیگری آگه از این راز نگردد هرگز

هست عمری که به قربان سرت می‌گردم

مرغ دل مانده ز پرواز نگردد هرگز

به توکل فکن این کار که با ناخن سعی

گره افتد چو به دل باز نگردد هرگز

پاک طینت نکشد زحمت سوهان قصاب

مهر محتاج بپرداز نگردد هرگز

 
 
 
صائب تبریزی

صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز

بلبل و جغد هم آواز نگردد هرگز

من میخواره و همراهی زاهد، هیهات

صحبت سنگ و سبو، ساز نگردد هرگز

با سیه دل چه کند صحبت روشن گهران ؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه