بدوستی، که ترا نیک دوست می دارم
بجان دوست، که از غیر دوست بیزارم
یکی چو من نبود در جهان کون و فساد
اگر حجاب دویی را ز پیش بر دارم
گناه بنده عظیم و عذاب دوست الیم
ولی برحمت و فضلش امیدها دارم
بپیش تیغ تو هر دم هزار جان بدهم
بجان دوست، که با تیغ تو سری دارم
بگفتمش: بکرم رفع کن حجابم، گفت :
تویی حجاب، ترا از میانه بردارم
هزار بحر کشیدم، هنوز یک قطره
اگر بدست من آید بجان خریدارم
ز قاسمی خبر این جهان چه می پرسی؟
به دوستی، اگر از خویشتن خبر دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عمیقترین احساسات دوستی و عشق سخن میگوید. او به دوستی که به شدت او را دوست میدارد اشاره میکند و اظهار میکند که از غیر دوست بیزار است. شاعر بر این باور است که اگر پردههای جدایی را کنار بزند، در جهان هیچکس مانند او نیست. او از گناهان خود احساس عذاب میکند، اما به رحمت و فضل دوست امیدوار است. شاعر حاضر است جان خود را در راه دوست بدهد و از او میخواهد که حجابها را کنار بزند. در نهایت، او میگوید که با وجود تلاشهایش، هنوز به عمق عشق و دوستی نرسیده و علیرغم مشکلات، از دوستی به عنوان منبع امید و شناخت یاد میکند.
هوش مصنوعی: من به دوستی که به خوبی مرا دوست دارد، به تمام وجودم وابستهام و از کسانی که غیر از او هستند، متنفرم.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس مانند من وجود ندارد و اگر مانع دوگانگی را از پیش روی خود بردارم، میتوانم به حقیقت وجود دست یابم.
هوش مصنوعی: خطاهای من بسیار بزرگ است و عذاب خداوند نیز سخت و دردناک است، اما من به رحمت و لطف او امیدوارم.
هوش مصنوعی: من هر لحظه جان تازهای برای تیغ تو قربانی میکنم، زیرا با وجود تو، زندگیام معنا دارد.
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای معشوق، پوشش من را کنار بزن. او پاسخ داد: تو خودت مانع منی، باید خودت را از میان برداری.
هوش مصنوعی: من به اندازهی هزار دریا تلاش کردهام، اما اگر حتی یک قطره از آن به دستم بیفتد، آمادهام تمام وجودم را برای آن بدهم.
هوش مصنوعی: چرا از من درباره این دنیا سوال میکنی؟ من اگر به دوستی با خودم آشنا باشم، نیازی به دانستن این دنیا ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.