از ما مپیچ رو، که غریبیم و تلخ کام
ما روی دل بروی تو داریم صبح و شام
زاهد، مگو که: عشق گناهت و لایجوز
ما را بدین گنه نتوان کرد انتقام
ای عشق چاره ساز روان بخش دلنواز
ظلت مدام بر سر ما باد مستدام
ما زنده ایم در طلب «حی لا یموت »
استاده ایم در صف «قیوم لا ینام »
نام و نشان ما همه در عشق پاک سوخت
با ما مگو دگر که: کجایی و چیست نام؟
رنج خمار درد سری می دهد بجد
ساقی، بیار باده گلگون لعل فام
قاسم بداغ عشق تو افتاد، الصلات
چون روی دل بروی تو آورد والسلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عشق و رابطه با معشوق میپردازد. شاعر از معشوق خواهش میکند که به آنها بی توجهی نکند زیرا آنها غریب و دلتنگاند. او با تأکید بر اینکه عشق هیچ گناهی ندارد، به زاهدان هشدار میدهد که نتوانند عشق را محکوم کنند. در ادامه، شاعر از عشق به عنوان نیرویی نجاتدهنده و دلنواز یاد میکند و به ابراز نیاز خود به عشق و باده میپردازد. در نهایت، او از معشوق میخواهد که در این حیاط عاشقانه نام و نشانی از آنها نپرساند و به عشق پرشور آنها توجه کند.
هوش مصنوعی: از ما دور نشو، زیرا ما آدمهای غریبی هستیم و با دلهایی پر از تلخی، تنها تو را در ذهن و دلمان داریم، چه صبح و چه شب.
هوش مصنوعی: ای زاهد، نگو که عشق گناه است و اجازهٔ ما برای ارتکاب چنین گناهی وجود ندارد. انتقامگیری در این مورد ممکن نیست.
هوش مصنوعی: ای عشق، تویی که مشکلها را حل میکنی و آرامش بخش دلها هستی. همیشه سایهات بر سر ما باقی بماند و از آن لذت ببریم.
هوش مصنوعی: ما به دنبال زندگی جاودانهای هستیم که هرگز نمیمیرد و در انتظار پشتیبان و مراقبی هستیم که هرگز خوابش نمیبرد.
هوش مصنوعی: تمام هویت و وجود ما در عشق خالص و پاک از بین رفته است، بنابراین دیگر با ما صحبت نکن که کجا هستیم و چه نامی داریم.
هوش مصنوعی: درد و رنج حاصل از خماری، بسیار شدید است. ای ساقی، لطفاً شراب خوش رنگ و عطرآگین را بیاور.
هوش مصنوعی: قاسم در عشق تو به داغ و حالتی سخت دچار شده است، و وقتی که چهرهات بر دلش میتابد، گویا نماز گزارده و به آرامش رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر شاد گونه تکیه زده شاد و شاد کام
دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام
این روزگار بیخطر و کار بینظام
وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام
بر تو موکلند بدین وام روز و شب
بایدت باز داد به ناکام یا به کام
دل بر تمام توختن وام سخت کن
[...]
منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری که هست عاشق دستش لب کرام
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
[...]
هر شب نماز شام بود شادیم تمام
کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام
خورشید هر کسی که شب آید فرو رود
خورشید ما برآید هر شب نماز شام
روز فراق رفت و برآمد شب وصال
[...]
ای از کمال جاه تو ایام را نظام
وی از وفور علم تو اسلام را قوام
هستی حسام دین و ندیدست روزگار
در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام
سلطان اهل علمی و اندر معسکرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.