امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفیر
دل رفت و صبر رفت، خدایا، تو دست گیر
مطرب، بیا و نغمه روحانیون بزن
ساقی، بیا، ز خم صفا کاسه ای بگیر
از خم بپرس قصه مستی، که خم می
دارد صد آفتاب دل افروز در ضمیر
پیر مغان مرا بخرابات ره نمود
در حال سجده کردم و گفتم که: یا مجیر
چون بازگشت جمله جانها بسوی تست
«یا منتهی المنایا، یا غایة المصیر»!
جویای کوی تست توانا و ناتوان
حیران روی تست، اگر شاه، اگر فقیر
گویند: قاسمی بکه دادست جان و دل؟
سلطان بی وزیر و شهنشاه بی نظیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و درونی شاعر اشاره دارد که از کمبود صبر و دلمشغولیهای روحانی سخن میگوید. شاعر از خدایش طلب یاری میکند و به مطرب و ساقی دعوت میکند تا برایش نغمهای روحانی بنوازند و جامی از خم صفا بیاورند. او از راز مستی و لذتی عمیق در حال و هوای خود میگوید و در پی دانستن حقیقت وجود و تجلیات الهی است. همچنین، شاعر به تأمل در عرصههای مختلف زندگی، از غنی تا فقیر، پرداخته و به خود میاندیشد که در نهایت همه به خداوند بازمیگردند. در پایان، به قدرت و عظمت خداوند و در عین حال به تنهایی انسان در برابر آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوانم بیشتر صبر کنم، دیگر نمیتوانم این ناله و فریاد دل را تحمل کنم. دل و صبرم از دست رفتند، خدایا به من کمک کن.
هوش مصنوعی: ای مطرب، بیا و آهنگی از روحانیون بخوان. ای ساقی، بیایید و از جام صفا به ما بنوشان.
هوش مصنوعی: از کسی که در خم شراب نشسته بپرس درباره حال و هوای مستی، چرا که این خم میتواند در دل، نور و گرمایی به اندازهی صد آفتاب را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: مردی سالخورده و دارای تجربه، مرا به مکانی خاص برد که شبیه به خرابات بود. در آنجا در حال سجده، از خدای بزرگ درخواست کردم که مرا دریابد و کمک کند.
هوش مصنوعی: همه جانها در نهایت به سوی تو بازمیگردند، ای کسی که پایان همه مرگها و مقصد نهایی هستی!
هوش مصنوعی: به دنباله مسیر توهستم، چه قوی و چه ضعیف، همه در جستجوی چهره تو هستند؛ خواه تو شاه باشی یا فقیر.
هوش مصنوعی: میگویند آیا قاسمی جان و دل را به کسی بخشیده است؟ مثل این است که پادشاهی بدون وزیر و سلطانی بیهمتا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر
یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من
ابر بهارگاهی و بختور در مطیر
گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا
[...]
نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر
زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر
کار جهان بدست یکی کاردان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر
چون او نبوده اند، اگر چند آمدند
[...]
با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار
چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر
گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان
[...]
نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر
با طالع مبارک و با کوکب منیر
ابر سیاه چون حبشی دایهای شدهست
باران چو شیر و لالهستان کودکی بشیر
گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا
[...]
ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر
آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر
بنشین بناز شاهی و باده دریده خور
لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر
رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.