گنجور

 
قاسم انوار

امکان صبر نیست، ز سر گیرم این نفیر

دل رفت و صبر رفت، خدایا، تو دست گیر

مطرب، بیا و نغمه روحانیون بزن

ساقی، بیا، ز خم صفا کاسه ای بگیر

از خم بپرس قصه مستی، که خم می

دارد صد آفتاب دل افروز در ضمیر

پیر مغان مرا بخرابات ره نمود

در حال سجده کردم و گفتم که: یا مجیر

چون بازگشت جمله جانها بسوی تست

«یا منتهی المنایا، یا غایة المصیر»!

جویای کوی تست توانا و ناتوان

حیران روی تست، اگر شاه، اگر فقیر

گویند: قاسمی بکه دادست جان و دل؟

سلطان بی وزیر و شهنشاه بی نظیر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر

یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر

عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من

ابر بهارگاهی و بختور در مطیر

گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا

[...]

فرخی سیستانی

نیک اختیار کرد خداوند ما وزیر

زین اختیار کرد جهان سر بسر منیر

کار جهان بدست یکی کاردان سپرد

تا زو جهان همه چو خورنق شد وسدیر

چون او نبوده اند، اگر چند آمدند

[...]

ناصرخسرو

با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر

تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر

تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار

چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر

گر ماه تیر شیر نبارید از آسمان

[...]

منوچهری

نوروز فرخ آمدو نغز آمد و هژیر

با طالع مبارک و با کوکب منیر

ابر سیاه چون حبشی دایه‌ای شده‌ست

باران چو شیر و لاله‌ستان کودکی بشیر

گر شیرخواره لاله ستانست، پس چرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای کرده تیره روز معادی بتیغ و تیر

آمد بخدمت تو گرانمایه ماه تیر

بنشین بناز شاهی و باده دریده خور

لب را ز نوش بهره و جان را ز باد تیر

رفتی بتاختن بسوی شهر دشمنان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه