گنجور

 
قاسم انوار

بسودای تو خوش حالیم و دلشاد

بدردت آرزومندیم و معتاد

چو عالم رابقایی نیست، خوش باش

بیا، می خور، که بربادست بنیاد

مدامم وقت خوش دارد بجامی

که ساقی را مدامش وقت خوش باد!

ندارد لذتی از زندگانی

دلی، کز فکر عالم نیست آزاد

بحسن ارشاد می فرمایدم عشق

ازین خوشتر چه باشد حسن ارشاد؟

زدست خوبرویان داد خواهم

الهی،داد ازین سنگین دلان، داد!

اگر افتاد قاسم در ره عشق

ملامت تا به کی؟ آخر چه افتاد؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ز جور لشکر خرداد و مرداد

تواند داد ما را هیچ‌کس داد؟

محال است این طمع هیهات هیهات

کس دیدی که دادش داد خرداد

ز بهر آنکه تا در دامت آرد

[...]

باباطاهر

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز پولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد

جهانرا گنده گردانید از باد

چرا خاکش نپوشیدند بر روی

که باگه این کند گربه چو افتاد

گه گربه بعهد ارسلان خان

[...]

انوری

اگر عالم سراسر ظلم گیرد

نیابد هیچ مظلوم از فلک داد

همه ظلم از نجوم و از فلک دان

که لعنت بر نجوم و بر فلک باد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه