بخش ۵ - مکتوبی که صوف با صفوت باطلس بانصرت بخط ابیاری قلمی فرموده در لباس صاحب البسه
سلامی خرمتر از گلستان کمخا و خوشبوتر از جیب پر مشک و عبیر دیبا بآستر والا و قد اعلای (زینه النسا) آن آئین هر ملبس بانوی اطلس(دام ستره وزید عطره) توئی که کهنه را بچشم مردم آرائی و نورایکی صد نمائی. پایه صندلی و قتلی تو بر افتادگان و خاک نشینان نهالی و قالی روز افزون باد و در کنف کنفی و فرج فرجی دامنت از کرد حوادث محروس و مصون. بعد از آستین بوسی بر آن رای کتان وار عرض میرود که شاعر البسه نظام قاری(لازال تشریفه) این البسه که ساخته و پرداخته باین عبارت مانند ابریشم پیچیده و سنجیده تا چند بسان کرم پیله برخود تند و چون درزی از خود برد و برخود دوزد.
در برش بر هر قدی از رخت تقصیری نکرد
یکسر سوزن برای خویش توفیری نکرد
ازین فن کمروار طرفی نیست. چون از تکبر طرف کلاه بر نشکست. در گلیم او خسبیدن نه فتوتست و نه مروت. بهر جا عرض ما میبرد. تا چند زبان مقراض بر ما تیز باشد و طعن نیزه قندس کشیم. سمور تیغی زند و سوزن پوستین دوزی سخنان پهلودار گوید و از استره تیزتر شود و عمامه سرا کوفتی کند. اینخار سوزن نه از پای اینرختها بیرون باید آورد. خود پسندی بافنده خام طمع چون کیسه جیب پهلو بر ما دوخته. در بر هر کس کنایه میگوید که من مداحی و تمشیت لک و پک چند میکنم و صاحب لکی نشدم. در میان روپوشی چند افتاده و خاله زنان شده. پس دستار ما باید سیاه کرد بمثال شخص در گریبان تنک ازین خجالت سر بر نمیتوانم آورد. و با وجود آنکه من پشمینه پوشی صوفی ام و مرا صوف از آن میگویند بهر طریق گلیم خویش از آب بیرون توانم آورد و ملبوسات دیگر هر یک بتلبیسی این حکایت چون رخت گرما از خود میاندازند و چون لبس سرما دامن بخود میکشند. این زبان حال سربلندان خیمه سایبانست. یکی سر بزانوی کماج نهاده. دیگری دست عمود بزیر زنخدان ستون کرده. کرباس است و از ده نیمه اش میکشند و بروی صد کار میفرمایند. گز از میانه کناری میگیرد و هر زمان گرهی در کار میاندازد. ریسمان از آن نیست که سر رشته بدست او باز دهد چه از جوف سوزنی بیرون میرود و از دروازه بدر نمیرود. ابریشم بتاب میرود و سرخ و زرد بر میآید و از و نیز گرهی نمیکشاید. باشده در میان نهاده شد. مزاجی نازک و باریک دارد. اگر حواله بشیب جامه والا میرود وجهی پا در هواست. در نظر مدفون کردیم و بغایت تنگچشم است.
مخقی خورد چشم بر قدمن
نرسانید جامه هموار
همچو ابنای روزگار او نیز
تنک چشمی خویش کرد اظهار
قبا نفس گرفته است وضیق النفس دارد. پوشیده نماند که چکمه و جقه هر زمان بروئی اند. سقرلاط پهلش باز میدهد و این وابسته دستارست و تخفیف میکند و موزه در پای میاندازد و میگوید . تعجیل چیست. پایتاوه نه پیچیده ام، قطیفه از روی بالش زین بر نمیخیزد ومیگوید. دیده صدفم ازین غم سفید شد که وصله اندام من در چترست و پادشاهان در سایه او و من چنین غاشیه کش زین.
سخنهای سرآشیبی نباشد غالبا به زین
مجرح دارائی او نخواهد کرد. رختهای ابر یشیمینه نیمی عاشقی چندند که داغ اتو مینهند. اگر چه بسمع عین البقر رسد گوید خبث حدقه میکنند. برک نیز از و آوازی بر میآید و طبل زیر گلیم میزند. سرپوش سخن در پرده میگوید. فوطه نقش گرماوه است. دامک شیب جامه هر زمان سراز سوراخی بر میاورد. دستارچه گره تنگه بسته و از بخل که دارد نه بدست و نه بدندان باز نمیتوان کرد. قماشهای زوده رنج باریک دارند. نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند و در زیر جبه و فرجی و خرمی میگریزند. نمد در گوشه افتاده و در مقامیست که نقش از زیلوچه برود و او از جا نرود. رختهای صندوق عذر پوسیده میگویند. شال درشت سخنی از بالای همه گفت که این مصادره چرا خود.(صفی الدین) صوف نکشد. هرکرا سوزنی در خود فرو نبرد جوالدوزی بر کسی نزند. تکیه بر قول بالش و متکا نتوان کرد. جامه خواب و نهالی دو نقش کلکند. چادر شب صاحب فراشست. جامهای کهنه را اکر آتش بزنی بوی لک برنیاید. رختهای شسته میگویند از چه ترو خشک بهم گرفته اند. اینها جامه مردم بگازر دادنست. غرض شست و شوی ماست. جامه دیگران دراشنان ما میشویند. ما صد ازینان میپنداریم که آب میبرد. چندانکه نظر میکنم این امر ریشه میان بندیست بدامن آنحضرت متعلق. زینهار نه یقه مقلبست که باز پس پشت اندازند یا طره که باهمال فرو گذارند. بمحفل الباس مشارالیه را بدست آرند و دستی رخت از جهه او مهیا دارند. چون عاطفت و خطاپوشی معلوم بود زیادت اطناب نمیرود. ظلل دامان مرحمت بر سرپوشیدگان مبسوط باد. توقع که بخلعت جوابم مشرف فرمایند.
ازینجانب برادر اعز( اکرم الدین ارمک طال عمره) سلام میرساند. از آنجانب مقبول الخواص خاص خانشاهی سلام بخواند. (خواجه علم الدین میان بند) سلام بخواند. معلوم دارند که دیبای معلم شکوه کرده بود که جهه چشم زخم ریشه بمن نداد. علم او بسردوش دوختم. (آغا شاه جامه زردوزی) سلام بخواند.(بیکسی کمخا دامت عصمتها) سلام بخواند. گوئیا خطائی دیده بود و چون مقنعه چین برابر و انداخته. سخن چینانرا در حرم خاص راه نباید داد. محرمان شب اندر روز والچی محرمات و خاتون شرب و دایه تافته و بردایه قطنی سلام بخوانند نگارشاه نرمدست سلام بخواند.
در عصمت و طهارت خاتون نرمدست
یاران بقچه کش همه محضر نوشته اند
عجب ازان آرام جان که ما را برقعه از کاغذ جامه بیت یاد نکرد. گلستان سلام بخواند. دادی بهار والای قلغی سلام بخواند. (شیخ رمضان) جامه منبر پابوسی میرساند. (پیر خرقه دام نعلینه) سلام بخواند. آنها میرود که از روح جرزدان و قالب کلاه شرم ندارند بزه نباشد. عصا و مسواک چنین برهنه و دوکک در قبا اگر چه ماسوره جامه ابریشم پوشیده این بزه چون طوق گردن او خواهد شد و نفرینی که بکند بگریبان خودش میرود. جامه ما از گناه میشوید(معتمد باسلق) وکیل خرج سلام بخواند چنین رسانیدند که پیش از حد خرده کیرد. رشته وانموده که کیسه بری در پی من افتاده است. حاضر باش که دزد از خانه بدرنیست. (استاد سوزنی) ریسمان سلام بخواند. لاله لالائی و خواجه عنبر کتان عنبری و خواجه سر در رخت ختنه سور و سه وردار لنگوته و خواجه کافور ابیاری و مهتر قشمشم نیمتنه و مهتر تک و دو پاپوش سلام بخوانند. رکیب دار بر کسون سلام بخواند. آغا کندمک توئی جبه سلام بخواند. در ملک مروارید سلام بخواند. دگمهای جیب خورد و بزرگ سلام بخوانند. ایچکی بدروئی سلام بخواند. دسمالی شب مریم رشته بود که باینجانب ارسال کردی که شایستی جهه مقنعه آنمستوره گزی فرستاده شدی. پاشای شیب جامه والا سلام بخواند. مهمات لایقه جامه خواب رجوع فرماید تا کمر بسته بتقدیم رساند. عروس خاتون سر آغوش با دختران پیچک و سربند سلام بخوانند. بی بی علولوی چشم آویز سلام بخواند. خواجه گرزالدین دستار دمشقی سلام بخواند. بدست دارنده نامه میلکی و میخکی وکله واری بر سر فرستاده شد، همانا رسیده باشد. کمر در صحبت سلام میرساند. غلام سلام بخواند. بازیار حقه دربندی سلام بخواند. مشعله دار نمد سرخ سلام بخواند. زیادت گرد ملال بجامه مخاذیم نمیرساند.
رختت از هر چه هست افزون باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف زیبایی و لطافت لباسهای مختلف و تأثیر آنها بر ظاهر انسانها میپردازد. شاعر به وضوح احساساتی را در ارتباط با جامهها و زیورآلات بیان میکند و به تضاد میان زیبایی ظاهری و روح حقیقی انسانها اشاره دارد. او به استفاده از تعابیر شاعرانه در مورد کیفیت و تنوع لباسها پرداخته و به نوعی انتقاد از تکبر و خودپسندی میکند. همچنین، در اینجا به ارتباط لباس با مقام و هویت اجتماعی اشاره شده و تأکید میشود که انسانها باید درون خود را توسعه دهند و نه فقط به ظواهر بپردازند. در انتها، شاعر سلامهایی به افراد مختلف میفرستد و بیان میکند که باید دقت کنیم تا خود را از قضاوتهای سطحی و ظاهری برهانیم.
هوش مصنوعی: سلامی به زیبایی گلستان و خوشبوتر از عطر مشک و عبیری که در پارچههای باکیفیت وجود دارد. تو، زنی با قد بلند و جمالی دلربا، هستی که در نظر مردم قدیمیترها را زیبا نشان میدهی و نور را در چهره خود نمایش میدهی. تو بر بستر افتادگان و خاکنشینان سایهای داری و امیدوارم زندگیات روز به روز بهتر شود. در پناه خداوند از پیشآمدهای ناگوار محافظت شوی. این شعر به زیبایی لباسهای نظامی قاریان اشاره دارد، لباسی که به ظرافت و دقت طراحی شده و مانند ابریشم به دور خود میپیچد و به آرامی از خود جدا میشود.
هوش مصنوعی: در هر شرایطی و در هر موقعیتی، لباس تو هیچ نقصی ندارد و هیچیک از کمبودها به خود تو مربوط نمیشود.
هوش مصنوعی: این متن به تحلیلی از اوصاف انسانی و جامعه میپردازد و به نوعی بر رفتارهای ریاکارانه و خودپسندانه افراد تأکید میکند. نویسنده بیان میکند که در برخورد با افراد مغرور، نمیتوان به سادگی به عمق شخصیت آنها پی برد و در عوض، ظاهرسازی و ریاکاری را میتوان به وضوح مشاهده کرد. او به تعبیرات مختلف و کنایههای اجتماعی اشاره کرده و به بررسی ویژگیهای منفی چون تکبر و خودخواهی میپردازد. به عبارت دیگر، نویسنده به توصیف افرادی میپردازد که در زندگی خود به دنبال ظواهر و جایگاههای اجتماعی هستند، در حالی که در باطن خالی از ارزشهای واقعی و انسانیاند. این توصیف به نوعی نقدی بر جامعهای است که در آن بسیاری از افراد به صورت سطحی و ظاهری به زندگی نگاه میکنند و در تلاشند تا با تظاهر به فضائل و مقامهای بلند، خود را بهتر از آنچه که هستند، نشان دهند.
هوش مصنوعی: چشمهایم به قد و قامت تو خیره شده و جامهام مرتب و منظم نیست.
هوش مصنوعی: او نیز مانند دیگران در این دنیا، بهخوبی نشان داد که چقدر دیدگاه محدودی دارد.
هوش مصنوعی: نفس او تنگ و دشوار است. نیک میدانید که هر زمان چکمه و جبهای به تن میکند. سقرلاط پایش را باز میکند و این شخص با دستار به او نزدیک میشود و درکاهش فشاری که بر اوست، چکمهها را در پا مینهد و میگوید: «چرا اینقدر عجله داری؟» من از سینهام پیچیدگی ندارم. لحاف از روی بالش بلند نمیشود و میگوید: «چشمانم از این غم مانند صدف سفید شده است، زیرا اندام من زیر چتر اوست و پادشاهان در سایه او هستند در حالی که من در این حالت مشغول کشمکش هستم.»
هوش مصنوعی: سخنانی که به راحتی و بدون تأمل بیان میشوند، معمولاً عمیق و مؤثر نیستند.
هوش مصنوعی: در این متن، به کیفیت و وضعیت لباسها و پوشاک پرداخته شده است. اشاره شده که لباسها چه حالتی دارند و چقدر در زندگی روزمره افراد تأثیرگذارند. برخی از لباسها به دلیل داشتن عیوب و نواقص، تأثیری منفی بر شخصیت و ظاهر افراد میگذارند. همچنین به نسبتهای اجتماعی و فرهنگی اشاره شده و به نوعی از مقاومت در برابر تغییرات و ناپایداریها سخن به میان آمده است. در نهایت، نویسنده از امید به دریافت لباسی مناسب و شایسته صحبت میکند و اهمیت پوشاک و تجلی آن در زندگی اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد.
هوش مصنوعی: برادر عزیز (اکرمالدین ارمک) سلام میفرستد. از طرف خاص خانشاهی نیز سلام به شما میرسد. (خواجه علمالدین میانبند) هم سلام میفرستد. او به خوبی میداند که معلم دیبای شکایت کرده بود که تحت تأثیر چشم زخم قرار گرفته است. علم او را با دقت و تلاش به دوش کشیدم. (آغا شاه) هم سلام میفرستد. (بیکسی کمخا) نیز سلام میرساند. به نظر میرسد خطایی انجام شده و مقنعه چینی به طور نادرست بر سر گذاشته شده است. نباید به سخن چینان اجازه ورود به حرم خاص داده شود. محرمان که شب و روز در حال خدمت هستند، همچنین خانمها و دایهها نیز سلام میفرستند. نگارشاه نرمدست نیز سلام میدهد.
هوش مصنوعی: در پاکی و درستی خانم نرمدست، دوستان همه چیز را به صورت نامه ثبت کردهاند.
هوش مصنوعی: چه عجب از آن آرامشی که روح ما را از یاد نبرد. گلستان سلام میفرستد. بهار با شکوه سلام میفرستد. لباس منبر به احترام میرسد. آنها میروند که از روح خویش شرم ندارند. عصا و مسواک برهنه، در حالی که لباس ابریشمی پوشیدهاند، گناهی بزرگ خواهد بود و نفرین به خودشان برمیگردد. لباس ما از گناه پاک میشود و وکیل خرج، سلام را منتقل میکند. باید حواسمان باشد که دزدی از خانه بیرون نرود. ریسمان سلام میفرستد. گلابی و بوی گلها و دیگران نیز سلام میفرستند. عروس، با دختران و با لباسهای زیبا، سلام میفرستد. بیبی، با چشمان چون آویز، سلام میفرستد. دیگران هم به نوبه خود سلام میفرستند. وزرا و نمایندگان هم به دنبال سلامهای خود هستند. کل لباسها و مهمات آماده میشوند تا تقدیم شوند. آنها همه به یکدیگر سلام میکنند و در این میان، احساسات و غمها با لباسها نمیتواند به ما برسد.
هوش مصنوعی: لباس تو باید از هر چیزی که وجود دارد زیباتر و باارزشتر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.