گنجور

 
قائم مقام فراهانی

هر چند شعر خوبی نیست، اما:

به من یک روزه هجرانت نه آن کرد

که در صد سال شرح آن تواند کرد

بر خدا ظاهر است که هر وقت که یکروز بگذرد و شما را نبینم چنان بنظرم میآید که یک سال است ندیده ام. دردی فراوان دارم و نه هم درد دارم نه هم زبان.

هر که او از هم زبانی شد جدا

بی نوا شد گرچه دارد صد نوا

چند روز بود که از مراغه و ارومی و ایروان و تبریز الی اردبیل و خلخال و شقاقی آدم وکاغذ متعدد متواتر آمده بود، بعضی برای ادای محاسباتی که من در میان بوده ام و حالا در میان است و مشکلات میافتد که چون خود غایبم باید بالمکانبه حل و بدلیل و برهان حالی کنم و بندگان خدا را بفضل خدا از دام بلا برهانم و بعضی برای اظهار حقوق و عرض وفاداری.

باری چون این روزها سلام مستمر و اعتکاف در خانه و اینلاف سالار فرصتی نمیداد امروز که روز حرکت و یوم فترت بود غنیمت شمردم و از دیشب که میرزا مهدی رفته تا حال نه خواب کرده ام نه خوراک و نه با احدی متکلم شده ام و بر وجه استمرار بافراد حساب و مفرده و مستهلک و باقی و فاضل صحبت میدارم.

ادعی باسماء نبذا فی قبائلها

کان اسماء اضحت بعض اسمائی

سبحان الله از تمثیل باین بیت خواهید دانست که چه قدرها فناء فی الفرد شده ام و چه در نظر داشته ام و چه مثل آورده ام؟ مجملا بالفعل که نشسته ام خودم را میرزا علی و میرزا مقیم سهل است شمس میبینم و مستغرق بحر حسابم و در موج میزان و برآورد و تقسیم و توزیع لطمه میخورم و هم دستی ندارم وحده لاشریک له هستم و از شما لازم است که درین تنهائی و بی مددی امداد و اعانتی بمن شود لهذا یک کاغذ عربی که امروز از سرخای خان لکزی بمن رسیده است دست شما را میبوسد که جواب کنید، کاغذ را خدمت فرستادم و باعتقاد من خیلکی خوب نوشته تا میزان نظر شما چه حکم کند؟

عینک سرکار را فردا عصر ان شاءالله تعالی صحیحا سالماً بخدمت خواهم فرستاد و امروز کاغذ رسید که مرزویج آمده و میرزا صالح بتبریز رسیده و عینک های شما و آقا میرزا بابا و چای محمد صاق خان و امین ان شاءالله زود خواهد رسید و امروز عصر باید بنگارستان بروم بل که رقم های فراهان را صادر کنم. کاش فردا شما فرصت داشتید و مرا از کوفت و کسالت دیشب و امروز برمی آوردید.

والسلام

 
 
 
sunny dark_mode