الا ای نیوشندهٔ هوشیار
یکی نغز گفت آرمت گوش دار
به گیتی بسی رفت گفت و شنید
که تا آفرینش چسان شد پدید
به اندازهٔ وهم خود هر کسی
سخنهای بیهوده راند بسی
چو مرد از خرد ره نداند برون
خرد را شمارد همی رهنمون
گرش از خرد راه بیرون بدی
شناساییش لختی افزون بدی
نبینی مگرکودک شیرخوار
که بادام و جوزش نهی در کنار
ابا پوست بگذاردش در دهان
نداندکه مغزش بود در میان
همی خاید آن جوز و بادام را
به ناکام رنجه کندکام را
ولیکن پس از یک دو سال دگر
که لختی شود دانشش بیشتر
چو بادام و جوزش نهی در کنار
شود مغز را زان میان خواستار
بیندازد آن پوست را از برون
که تا مغز پیدا شود از درون
تو آن طفلی و وهم تو کام تو
زمین و زمان جوز و بادام تو
نبینی در آن بودنیهای نغز
همی پوست خایی ابر جای مغز
مگر فیض عشقت شود رهنمون
که تا مغز از پوست آری برون
کس این مغز را باز داند ز پوست
که با خویش دشمن شود بهر دوست
کسی پا گذارد درین دایره
کش از عشق در جان فتد نایره
کسی راز این پرده داند درست
که بیپرده جان برفشاند نخست
تنی گردد آگه ز سرّ خدای
که از جان و دل سر نماید فدای
نیندیشد از تیغ و تیر و کمان
نپرهیزد از زخم گرز و سنان
ننالد گر از زخم تیر درشت
شود تنش بر گونهٔ خارپشت
نپرسد گرش تیر و خنجر زنند
نترسد گرش پتک بر سر زنند
و گر خیمه سوزندش و بارگاه
نگردد ز سوز درون دادخواه
پسر را اگرکشته بیند به پیش
غم دل نهان دارد از جان خویش
وگر خسته بیند برادر به تیغ
ببندد زبان از فسوس و دریغ
و گر دختران بسته بیند به بند
و یا خواهران را سر اندر کمند
نگوید به جز شکر پروردگار
نموید بر آن بستگان زار زار
و گر تیر بارند بر پیکرش
همان شور یزدان بود بر سرش
و گر اسب تازند بر پیکرش
بجنبد ز شادی دل اندر برش
چنین درد در خورد هر مرد نیست
کسی جز حسین اهل این درد نیست
ندیدی که در عرصهٔ کربلا
چسان بود صابر به چندین بلا
لب تشنه جان داد نزد فرات
چو اسکندر از شوق آب حیات
ز یکسو تنش گشته آماج تیر
ز یکسو زن و خواهرانش اسیر
زنان سیهپوش از خیمه گاه
سیه کرده آفاق از دود آه
ز یکسو بهشتی رخان دستگیر
درون دوزخ و آهشان زمهریر
سکینه به زنجیر و زینب به بند
رقیه بُغلّ عابدین در کمند
چو برک گل از غم خراشیده روی
چو اوراق سنبل پریشیده موی
رخ از خون چو تاج خروسان شده
نگارین چو کفّ عروسان شده
یکی را رخ از زخم سیلی فکار
یکی را کف از خون دل پرنگار
یکی را دو رخ نیلی از ضرب مشت
یکی را سر نیزه بالای پشت
یکی ژاله پاشید بر لاله برگ
یکی خسته عناب را از تگرگ
یکی بر رخ از زلف بگشوده تاب
چو دود پراکنده بر آفتاب
ولی این همه زجر بیاجر نیست
که زخمی که جانان زند زجر نیست
مگر دیده باشی به عشق مجاز
که معشوق با عاشق آید به راز
بخندد همی عاشق از زخم یار
کزین زخم زخمی قویتر بیار
وگر جز به عاشق نماید ستم
دو چشمش شود خیره و دل دژم
به معشوق زیبا درشتی کند
بدان خوبرو ساز زشتی کند
پس ایدون ز آیین عشق مجاز
ز عشق حقیقی توان جست راز
که مشتاق یزدان بلاجو بود
خوشست از بلا چون بلازو بود
بلا هست تخم و ولا هست بر
به اندازهٔ تخم خیزد ثمر
هر آنکس که افزون بلاکش بود
فزونتر دلش در بلا خوش بود
بلاکش زرست و بلا آتشست
زر پاک بیغش در آتش خوشست
حیات روان در هلاک تنست
از آن رو که جان را بدن دشمنست
نفرساید ار دانه در زیر خاک
نیارد در آخر ثمرهای پاک
همان روشنست این سخن نزد جمع
که از سوز دل سرفرازست شمع
همان آهنست آنکه انجام کار
به چنگال حیدر شود ذوالفقار
ولیکن از آن پس که آهنگران
زنندشا به سر بتکهای گران
اگر خون نگردد غذا در جگر
ز ادراک در مغز نبود اثر
نه آن نطفه است آدمی را نخست
که باید ز رجس تن خویش شست
کز اول شود خون به زهدان مام
از آن پس بنه ماه ماهی تمام
نه سنگست کاخر به چندین گداز
شود روشن آیینهٔ دلنواز
ولی نیست او را بلا سودمند
که طینت بود زشت و نادلپسند
نه هر دانهای میوهٔ تر دهد
نه هر نی به بنگاله شکّر دهد
نه هر قطرهای در صدف دُر شود
نه هرگز ریاحی بود حر شود
نه هر زن بود در سعادت بتول
نه هر مردی اندر شرافت رسول
نه هر کس که شد کشته در کربلا
بود در قیامت ز اهل ولا
بسی بد حسین نام در کوفیان
که شد کشته و شد به دوزخ روان
نه هرکس که او را بود نام نیک
بود در قیامت سرانجام نیک
بانوی شه قبلهٔ اهل حرم
گلبن رضوان گل باغ ارم
مهرفلک شیفتهٔ چهر او
زهره و مه مشتری مهر او
زلفش گردون و رخش آفتاب
موی همه چین و به چین مشک ناب
راهزن زهره دو هاروت او
لعل جگر خون ز دو یاقوت او
آینهٔ حسن عروسان بکر
پردهنشینتر ز عروسان فکر
پردگیان فلکی بردهاش
پردهنشینان همه پروردهاش
لعلش در پرده ره جان زده
پردهٔ یاقوت به مرجان زده
در طرب قدش در بوستان
پردهٔ قمری زده سرو روان
خواجهٔ خاتون ختنی روی او
ترک فلک خال دو هندوی او
تابستان چون به شمیران چمید
درکنف خسرو ایران خزید
روزی از بس که هوا گرم شد
روهینا موم صفت نرم شد
خاطرش از گرما بیتاب گشت
زآتش خورشید گلش آب گشت
از پی راحت سوی سرداب شد
آهوی چشمش به شکر خواب شد
مطبخی از بهر طعام سِرِه
داشت قضا را برهای نادره
آهوی چین شیفتهٔ چشم او
نرمتر از موی بتان پشم او
دنبهٔ او چون کفل گور نر
بلکه به نسبت قدری چربتر
تالی مشک ختنی پشک او
مغز جهان عطسه زن از مشک او
بیخبر از مطبخی آن شیر مست
رسته شد از بند و به سرداب جست
بره به خلوتگه خورشید شد
ثور به سر منزل ناهید شد
خورشید آرد به سوی برهروی
لیک ندیدم بره خورشید جوی
لاجرم آن برّهٔ آهو خرام
کرد چو در بنگه آهو مقام
چون بره کز گرگ فتد در گریز
هر طرفی آمد در جست و خیز
آهوی بزم ملک شیرگیر
آنکه کند شیران ز آهو اسیر
کرد بدو رو که دلیرت که کرد
راست بگو ای بره شیرت که کرد
تا که ترا گفت که شیدا شوی
در برگی گرگ زلیخا شوی
عادت گرگان بهل ای شیر مست
تا نرسد بر تو ز شیران شکست
غفلت خرگوشیت از سر بهل
همچو پلنگان چه شوی شیر دل
شیر نیی بگذر ازین فکر خام
کاهوی وامانده در آری به دام
شیر شود صید دو آهوی من
روبهکا خیره میا سوی من
شیر زنم ای برهٔ شیر مست
شیرزنان را که کند زیر دست
آن برهٔ نازک نغز سره
مات شد از آن سخنان یکسره
بار دگر از دو لب نوشخند
خواست که سازد بره را گرگ بند
گفت که ای انسی وحشی خرام
چشم تو آورده ددان را به دام
چند در این خانه چرا میکنی
جلوه درین طرفه سرا میکنی
بهر من این خانه خریدست شاه
تا نبرد کس سوی این خانه راه
فارغ از اندوه شد آمد شوم
روز و شب آسوده درا و بغنوم
خانه گر از تست من اینجا کهام
خفته به سرداب ز بهر چهام
ور ز من این خانه تو پس کیستی
جلوهکنان هر طرف از چیستی
بره کش از هوش تهی بود مغز
گوش فرا ده بدان گفت نغز
آن سخنان را چو ز خاتون شنود
یک دو سه عسطه زد و برجست زود
همچو کسی کز پی تقلید کس
بجهد و خنبک زند از پیش و پس
جُست ز هر سوی و همی زد عطاس
مهره در افکند تو گفتی به طاس
بانوی شه آهوک سیمبر
خیره شدش چشم پلنگی به سر
گفتش کای برّه ز بس ریمنی
مانا کز تخمهٔ اهریمنی
روبهکا بس کن ازین مکر و بند
شیر ژیان را چه کنی ریشخند
خرس نیی خرسک بازی چرا
خصم نیی دوست گدازی چرا
این همه تقلید چو عنتر چه بود
عطسهای مغز مکرّر چه بود
تا که ترا گفت که موذی نیی
بره نیی لاشک بوزینهای
عطسهزنان چند ز جا میجهی
گه به زمین گه به هوا میجهی
بس کن ازین گرگ دلی ای بره
چند به خورشید کنی مسخره
تا کی چون موش نمایی دغل
گربهٔ حیلت بفکن از بغل
بار خدایی که ترا برّه کرد
گرگ صفت از چه ترا غرّه کرد
الغرض از شومیات ای شوم بخت
من کشم این لحظه ازین خانه رخت
این تو و این خانه و این جایگاه
این من و از کید تو جستن پناه
سگ بسرایی چو نماید قرار
نیست در آن خانه ملک را گذار
طوطی همدم نشود با غراب
شب چو درآید برود آفتاب
گیرم این خانه بهشتی بود
چون تو کنی جای کنشتی بود
گر تو درین خانه نمایی مقر
گرچه بهشتست نماید سقر
جنت از آن گشته مهذّب بسی
زانکه در او نیست معذّب کسی
هرکه به مردم برساند گزند
گرگش دان گرچه بود گوسفند
ای دل از معنی هر قصهای
کوش که باری ببری حصهای
قصدم ازین قصه نبد یکسره
صحبت بانو و سرا و بره
بانو روحست و سرا روزگار
بره همان سیرت ناسازگار
جا چو کند سیرت بد در بدن
روح گریزد به ضرورت ز تن
کوش که از سیرت بد وارهی
تا به سرای ابدی پا نهی
هرکه به جان سیرت بد ترک کرد
صحبت نیکان جهان درک کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولانا است که درباره جستجوی حقیقت و عشق واقعی سخن میگوید. شاعر ابتدا به تفاوت بین ظاهر و باطن اشاره میکند و انسانها را به خاطر ذهنیتهای سطحیشان سرزنش میکند. او به کنکاش در عمق وجود انسان و عشق حقیقی میپردازد و این را به داستانهای عاشقانه و مصائبی که اهل ولایت همچون حسین (ع) در کربلا متحمل شدند، گره میزند. در پایان، تاکید میکند که سرنوشت انسان به سیرت و نیت او بستگی دارد و یادآور میشود که برای رسیدن به مقام حقیقت، لازم است از نیکان و بینشهای درست پیروی کنیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که هوشیار و شنوا هستی، به یک سخن زیبا گوش بسپار و آن را در ذهن خود نگهدار.
هوش مصنوعی: در جهان گفتوگو و تبادل نظرهای فراوانی صورت گرفته است تا اینکه روشن شود آسمان و زمین چگونه به وجود آمدند.
هوش مصنوعی: هر کس به اندازهٔ تصورات و خیالات خود، اظهارات بیپایه و اساس زیادی بیان میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از درک و فهم خود بیرون میرود، دیگر نمیتواند راه را تشخیص دهد. در این حال، عقل خود را به عنوان راهنما میشمارد.
هوش مصنوعی: اگر از عقل و درک فراتر روی، شناخت تو از او به مدت کوتاهی بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: تنها کودک شیرخوار را میبینی که میتواند بادام و گردو را در کنار خود قرار دهد.
هوش مصنوعی: او با پوستش بر دهانش میگذارد، نمیداند که مغز و حقیقتش در درونش نهفته است.
هوش مصنوعی: آن جوز و بادام به ناامیدان میرسند و رنجش را به دل حاضر میکنند.
هوش مصنوعی: اما پس از یک یا دو سال دیگر که کمی بیشتر آموزش ببیند و تجربیاتش افزایش یابد.
هوش مصنوعی: اگر بادام و گردو را در کنار هم بگذارید، مغز آنها از آن میان خواهان است.
هوش مصنوعی: باید لایههای ظاهری را کنار زد تا عمق و حقیقت درون نمایان شود.
هوش مصنوعی: تو هنوز در مراحل اولیه زندگی هستی و خیالهای تو همانند خوراکیهای خوشمزهای مثل گردو و بادام در دنیای اطرافت وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که در بین زیباییها و لذتهای زندگی، نباید فقط ظاهر آنها را دید. همانطور که پوست ابر پوشاننده مغز است، ممکن است چیزهای زیبا در باطن خود عمیقتر و پیچیدهتر از آنچه به نظر میرسد، باشند. بنابراین باید به عمق وجود زیباییها توجه کرد و سطحی قضاوت نکرد.
هوش مصنوعی: شاید عشق تو باشد که راهنمایی کند تا انسان تمام وجودش را از ظاهر و پوسته جدا کند و به عمق و حقیقت وجود خود برسد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند عمق و ماهیت این مغز را از ظاهر آن تشخیص دهد، چرا که برخی افراد به خاطر دوستی با دیگران، به خودی خود دشمنی میورزند.
هوش مصنوعی: هر کس که به این دایره وارد شود، آتش عشق در وجودش شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: کسی هست که حقیقت این پرده را به خوبی میشناسد، چون او اولین کسی است که بدون پرده و به شکل واقعی جان را افشا میکند.
هوش مصنوعی: بدن میشود آگاه از اسرار الهی که جان و دل خود را فدای او میکند.
هوش مصنوعی: فردی در دل خود به جنگ و خطرات ناشی از آن فکر نمیکند و از جراحات و آسیبهای ناشی از سلاحها و نبرد نمیهراسد.
هوش مصنوعی: اگر از درد زخم تیر بزرگ گله کند، بدنش مانند بدن خارپشت پر از خار خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به او آسیب برساند، نخواهد ترسید؛ حتی اگر با سلاح به او حمله کنند یا او را با ضربه سختی بزنند.
هوش مصنوعی: اگرچه خیمههایش را بسوزانند و کاخش از آتش درون ویران نشود، اما او هنوز به دنبال داد و فریاد است.
هوش مصنوعی: اگر پسر را در پیش چشم خود ببیند که کشته شده، در دل خود غم و اندوهی نهان دارد که حتی جان خودش را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر برادر خسته شود، باید با قاطعیت و قدرت به او کمک کرد و از گله و شکایت پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: اگر دختران یا خواهران را در شرایطی سخت و دشوار ببینی که گرفتار شدهاند و در بند هستند، احساس تاسف و دلسوزی برای آنها پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باید گفته شود، سپاسگزاری از خداوند است و باید بر روی بستگان و دوستان خود حساس باشیم و به آنها محبت و توجه کنیم.
هوش مصنوعی: اگر تیرها بر بدنش ببارند، همان شادی و خوشحالی الهی بر بالای سر اوست.
هوش مصنوعی: اگر اسبها بر بدنش بتازند، او از شادی دلش در حرکت خواهد بود.
هوش مصنوعی: این درد و رنجی که وجود دارد، برای هر کسی قابل تحمل نیست و جز حسین، کسی توانایی درک و تحمل این حس را ندارد.
هوش مصنوعی: آیا نObservation با حالت صبوری کسانی را که در میدان کربلا با مشکلات و بلاهای فراوان مواجه شدند، دیدی؟
هوش مصنوعی: لب تشنه از شدت عطش جان خود را در کنار رود فرات از دست داد، مانند اسکندر که به خاطر عشق به آب حیات جان خود را فدا کرد.
هوش مصنوعی: از یک سو، او بارها مورد حمله و آسیب قرار گرفته است و از سوی دیگر، زن و خواهرانش در وضعیت دشواری قرار دارند و در بند هستند.
هوش مصنوعی: زنان با لباس سیاه از خیمهها بیرون آمدهاند و با اشک و نالههایشان آسمان را تیره و تار کردهاند.
هوش مصنوعی: از یک سو زیباییهای بهشت نظر را جذب میکند و از سوی دیگر، در دل دوزخ، دلتنگی و دردهای شدید وجود دارد.
هوش مصنوعی: سکینه در زنجیر و زینب در بند است و رقیه در آغوش عابدین گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که گلبرگها از اندوه چهره خود را خراشیدهاند، مانند برگهای سنبل که موهایشان آشفته و درهم است.
هوش مصنوعی: چهرهاش به زیبایی و درخشندگی تاج خروسها شده و همچون دستان عروسان، زینتمند و زیبا است.
هوش مصنوعی: یکی به خاطر زخم سیلی، چهرهاش آسیب دیده است و دیگری به خاطر درد دل، دستانش پر از خون و زخم شدهاند.
هوش مصنوعی: یکی از افراد، به خاطر ضربهی مشت، صورتی کبود و آبی دارد، و دیگری به خاطر ضربهی نیزه، زخمی در بالای پشتش دارد.
هوش مصنوعی: باران روی گلهای لاله میریزد و یکی دیگر از گیاهان، یعنی عناب، از ضربههای تگرگ خسته و آسیبدیده شده است.
هوش مصنوعی: شخصی که زلفش را باز کرده، مانند دودی در برابر آفتاب پراکنده است.
هوش مصنوعی: این همه آزار و رنجی که میکشم بیدلیل نیست، چون زخمهایی که محبوب به من میزند، درد و رنج نیستند.
هوش مصنوعی: آیا تاکنون دیدهای که در عشق غیرواقعی، معشوق در خفا به ملاقات عاشق بیاید؟
هوش مصنوعی: عاشق از درد و زخم عشق میخندد، چون از این زخمها نیرویی بیشتر به دست میآورد.
هوش مصنوعی: اگر چشمهای او به غیر از عاشقش بیرحمی نشان دهد، آن وقت چشمهایش خیره و دلش ناراحت خواهد شد.
هوش مصنوعی: معشوقی که زیباست، با ظرافت و نازش میتواند زشتیها را زیبا کند و تأثیر شگفتانگیزی بر روی دیگران بگذارد.
هوش مصنوعی: بنابراین، از طریق محبت حقیقی میتوان به اسرار عشق مجازی پی برد.
هوش مصنوعی: آنکه به طمع و عشق خداوند است، باید از مشکلات و سختیها خوشحال باشد؛ زیرا آن بلاها و آزمونها او را به یزدان نزدیکتر میکنند.
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیها به اندازهای که میکاشتی، نتیجه و میوه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هرکسی که بیشتر با مشکلات و مصیبتها روبهرو شود، دلش بیشتر در این بلاها شاداب و خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: خطر و بلا مانند آتش است و طلا که خالص و بدون ناخالصی باشد، در این آتش بسیار خوش درخشید و خالصتر میشود.
هوش مصنوعی: زندگی روح در آسیب بدن است، زیرا جان و جسم با یکدیگر در تضادند و روح را دشمن تن میدانند.
هوش مصنوعی: اگر دانهای در زیر خاک کاشته نشود، در نهایت ثمرات پاکی هم به بار نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: این حرف برای همه واضح است که شمع به خاطر سوز دلش همیشه سر بلند و با وقار است.
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به اینکه تنها کسی که میتواند کارها را به بهترین شکل انجام دهد، همان کسی است که دارای قدرت و توانایی بالایی است، مانند حیدر (علی) که با شمشیرش، ذوالفقار، به پیروزی میرسد. در واقع بر اهمیت و توانایی فردی تأکید میشود که در موقعیتهای سخت و بحرانی میتواند به نحو احسن عمل کند.
هوش مصنوعی: اما پس از آن که آهنگران با چکشهای سنگین بر او ضربه میزنند، وضعیتش تغییر میکند.
هوش مصنوعی: اگر خون به غذا تبدیل نشود و در جگر تاثیر نگذارد، پس در مغز هم اثری از درک و فهم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: آدمی در آغاز وجودش تنها یک نطفه است و باید از آلودگیهای جسمانیاش پاک شود تا به کمال برسد.
هوش مصنوعی: از ابتدا خونریزی در رحم مادر آغاز میشود و پس از آن ماه کامل به دنیا میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همه درونها و دلها مانند سنگ نیستند که در برابر گرما مقاوم باشند. در واقع، وقتی که با محبت و گرمی ملاقات شوند، میتوانند به گونهای روشن و دلنشین تبدیل شوند، مانند آینهای که با نور درخشان میشود.
هوش مصنوعی: اما آن شخص، هرچند که در سختی و مشکلات فراوانی باشد، به هیچوجه سودمند نخواهد بود؛ زیرا ذات و فطرت او زشت و ناپسند است.
هوش مصنوعی: نه هر دانهای میتواند میوهای تر و تازه بدهد و نه هر نیای میتواند شکر تولید کند.
هوش مصنوعی: نه هر قطرهای در صدف تبدیل به مروارید میشود و نه هر بادی همیشه گرم و باعث حرارت میشود.
هوش مصنوعی: نه هر زنی به مقام والای بتول میرسد و نه هر مردی به شرافت و بزرگی نظیر رسول.
هوش مصنوعی: نه هر کسی که در کربلا کشته شد، در قیامت جزو اهل ولایت خواهد بود.
هوش مصنوعی: حسین نامی که در بین مردم کوفه بسیار معروف بود، بدین ترتیب کشته شد و سرنوشتش به جهنم افتاد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نام خوبی دارد، لزوماً در روز قیامت به سرانجام نیک نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: زن سرزمین شه، مرکز اهتمام اهل حرم، زینت بهشت و گل باغ ارم است.
هوش مصنوعی: چهرهی او باعث جذب و دلربایی ماه و ستارهها شده است و عشق او همچون نوری در دل آنها تابیده است.
هوش مصنوعی: موهای او همچون گردونهای است و چهرهاش مانند خورشید میدرخشد. همه اجزای زیباییاش به نحوی است که هر کدام از آنها ظرافت و شکوه خاصی دارند.
هوش مصنوعی: دزد بی رحم به وسیلههای جادویی، از لعلِ خونینِ قلبش و از دو یاقوتش، استفاده میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی عروسانی که در پشت پرده نشستهاند، از زیبایی عروسانی که در معرض دید هستند، بیشتر و جذابتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پرندگان آسمانی به او وابستهاند و همهی افرادی که در پردهنشینی هستند نیز تحت تأثیر او قرار دارند.
هوش مصنوعی: آن لعل (گوهر یا جواهر) زیبا در درون پردهای پنهان است و جلوهگری کرده است، همانطور که یاقوت، زیبایی خود را به مرجان نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در باغ، قد بلند او به مانند سرو زیبایی است که به آرامی در نسیم میرقصد و شاداب است، همچون پرندهای خوشصدا که به طرب آمده است.
هوش مصنوعی: خداوندی که صاحب این دختر است، زیبایی او چنان است که گویی چهرهاش از آسمان افتاده و آن کمرش مانند خال هندی است.
هوش مصنوعی: زمانی که تابستان به شمیران رسید، شاهزاده ایرانی در سایه درختان پنهان شد.
هوش مصنوعی: یک روز به قدری هوا گرم شد که روهینا، مانند موم، نرم و انعطافپذیر شد.
هوش مصنوعی: دلش از گرمای آفتاب آزرده و ناراحت شد و گلش از شدت گرما ذوب و آب شده است.
هوش مصنوعی: به دنبال آرامش، آهو به سمت سرداب رفت و چشمانش با ترس و شکر خواب آرامی یافت.
هوش مصنوعی: یک آشپز برای تهیه غذا، برهای نادر و خاص داشت که سرنوشت را به خود جلب میکرد.
هوش مصنوعی: آهوهای چین به چشم او مهربان و عاشق شدهاند، و او با نرمی و لطافتی بیشتر از موی زیباهای افسانهای است.
هوش مصنوعی: دنبهٔ او مانند کفل یک گور نر است، اما کمی چاقتر به نسبت قدری.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خاص بودن عطر اشاره دارد. عطر همچون مشک، خوشبو و جذاب است و میتواند تاثیر عمیقی بر احساسات و روحیه افراد بگذارد. عطری که از مشک این شخص برخاسته، به قدری قوی و نافذ است که حتی میتواند باعث عطسه دیگران شود. در حقیقت، این عطر نه تنها خود شخص را متمایز میکند، بلکه دنیای اطراف او را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: آن شیر مست که از خواب بیدار شده، ناآگاه از آشپزخانه، از قید و بند رهایی یافته و به سرداب میرود.
هوش مصنوعی: بره به دور از چشم دیگران به جایی رسید که نور و درخشش خورشید را میبیند و در عین حال گاو در خانهٔ زهره قرار گرفت.
هوش مصنوعی: خورشید به سمت چهره برهرو حرکت میکند، اما من برهای را که زیر نور خورشید باشد ندیدم.
هوش مصنوعی: بدون شک، آن برهٔ آهو با زیبایی و ناز به جلوه درآمد زمانی که در میان آهوها قرار گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی برهای که از گرگ فرار میکند به هر طرف میدود و در تلاش است تا از خطر دور شود.
هوش مصنوعی: آهوی زیبا و نرم، در میهمانی پادشاهی قرار دارد. آن کسی که میتواند شیران را به دام بیندازد و اسیر کند، همانا توانایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که دلیر است، او را که راست میگوید بخوان. ای جوان شجاع، تو کیستی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو را بگویند که عاشق شوی، ممکن است به شدت دچار عشق شوی؛ حتی مانند گرگ زلیخا، که داستانی از عشق و دلدادگی است.
هوش مصنوعی: ای شیر مست، عادت گرگها این است که به تو آسیب نرسانند تا زمانی که مستیات تمام شود و قدرتت کاهش یابد.
هوش مصنوعی: اگر خودت را بیخیال و بیتوجه نگهداری، همچون پلنگان حریص و خطرناک خواهی شد، دلیر و شجاع.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به افکار ناامید کننده و بیثمر بپردازی، باید قوی و شجاع باشی. در غیر این صورت، مانند برگ کاهو به دام میافتی و از هدف خود باز میمانی.
هوش مصنوعی: شیر به شکار دو آهوی من میرود، اما تو به من نگاه نکن و حواست را به سمت من معطوف نکن.
هوش مصنوعی: شیر زنم، یعنی من نیز به مانند شیر زنها قدرت و شجاعت دارم و به راحتی بر هر موجود ضعیفتر از خود تسلط پیدا میکنم. اشاره به برهٔ شیر مست، نشان از آن دارد که حتی موجودات کوچک و بیپناه نیز اگر در موقعیت مناسبی قرار بگیرند، میتوانند خود را به نمایش بگذارند. در کل، این عبارت به قدرت و تسلط بیانگر است.
هوش مصنوعی: برهٔ کوچک و زیبا از شنیدن آن حرفهای تمام و کمال به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و مبهوت شد.
هوش مصنوعی: دوباره لبخندی از لبانش خواست که گرگ را به دام بره گیرد.
هوش مصنوعی: تو خرامش و زیبایی چشمانت باعث شده که ددان و وحوش به دام بیفتند و در تله عشق تو گرفتار شوند.
هوش مصنوعی: چرا در این خانه اینقدر خود را نشان میدهی و جلب توجه میکنی؟
هوش مصنوعی: این خانه به خاطر من توسط شاه خریده شده است تا هیچکس نتواند به این مکان نزدیک شود.
هوش مصنوعی: بدون هیچ نگرانی و غم، روز و شب را با آرامش سپری میکنم و به راحتی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر این خانه متعلق به توست، پس چرا من در اینجا در سرداب، در خواب هستم؟
هوش مصنوعی: اگر من از این خانه بروم، تو دیگر چه کسی هستی که در هر گوشه خود را نمایش میدهی؟
هوش مصنوعی: بره از هوش و حواس خود خارج شده بود و فقط باید به یادداشتها و صحبتهای دیگران گوش میداد تا نکتههای جالب را درک کند.
هوش مصنوعی: او وقتی آن صحبتها را از خانم شنید، چند بار سرش را تکان داد و سریعاً به سمت دیگری رفت.
هوش مصنوعی: مانند کسی که برای تقلید از دیگران دوری میجوید و در حال حاضردوپهلوانی و تلاطم میکند.
هوش مصنوعی: او از هر طرف به دنبال چیزی بود و با عطسهاش دانهای را به زمین انداخت، به گونهای که گویی تاس را پرتاب کرده است.
هوش مصنوعی: زن زیبای ملک آهوک، با نگاهی جذاب و گیرا، توجه یک پلنگ را به خود جلب کرده است.
هوش مصنوعی: گفت برهی کوچک، از آنجا که تو خیلی نرم و لطیفی، به خاطر آن که از نسل بدی به وجود نیامدهای.
هوش مصنوعی: به پرنده زیبا، دیگر از این فریب و دام استفاده نکن. با شیر نیرومند چه میکنی که او را به تمسخر بگیری؟
هوش مصنوعی: چرا مانند خرس بازی نمیکنی و چرا با دشمن خود دوست نمیشوی؟
هوش مصنوعی: اینکه این همه تقلید و کپیبرداری از دیگران چه فایدهای دارد؟ مانند عطسهای است که فقط تکرار میشود و هیچ اثر جدی ندارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که به او خطاب شده، نه تنها بیخطر نیست، بلکه ممکن است رفتار و ویژگیهای ناخوشایندی را هم داشته باشد. به عبارت دیگر، او به نوعی آسیبزننده و ناکارآمد است، و به جای آنکه شایسته و ارزشمند باشد، نشان از آسیب و ضعف دارد.
هوش مصنوعی: گاهی به زمین میافتی و گاهی به هوا پرواز میکنی، این حالتی است که در آن با هر عطسهای ناگهان جابجا میشوی.
هوش مصنوعی: دیگر بس کن از این گرگ دلدار، ای بره! چرا به خورشید مسخره میکنی؟
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی مانند موش به طور پنهانی و نفاقآمیز رفتار کنی؟ باید حیلههای خود را کنار بگذاری و خودت را همانطور که هستی نشان بدهی.
هوش مصنوعی: خدای عزیز، تو که او را از گله دور کردی و به شکل گرگ درآوردی، چرا او به خود مغرور شده است؟
هوش مصنوعی: غرض از بدبختی تو، ای شومی که نصیب من شدهای، این است که این لحظه از این خانه بیرون بروم.
هوش مصنوعی: این تویی و این خانه و این مکان، و من در جستجوی راهی هستم برای دوری از نیرنگها و فریبهای تو.
هوش مصنوعی: اگر در خانهات سگی باشد که آرام نمیگیرد، هیچگاه نمیتوانی در آنجا آسایش و راحتی بیابی.
هوش مصنوعی: طوطی به خاطر رنگ و صدای زیبا و شادابیاش هرگز با کلاغ که نماد شب و تیرهگی است، همدم نمیشود؛ زیرا وقتی آفتاب طلوع میکند، کلاغ به جایش میرود و طوطی به زندگی روشن و شادابش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است این خانه بهشت باشد، اما وقتی تو در آن نباشی، جایی برای آسایش و آرامش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در این خانه نشان دهی مقر و منزلت را، هرچند که بهشت باشد، به نظر میرسد که جهنم است.
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر این که در آن کسی عذاب نمیبیند، بسیار زینت یافته و زیبا شده است.
هوش مصنوعی: هر کس که به دیگران آسیب و ضرر برساند، اگرچه خودش به ظاهر بیخیال و بیدغدغه باشد، در واقع مانند گرگی است که در حالی که گوسفند به نظر میرسد، خطرناک و زیانآور است.
هوش مصنوعی: ای دل، تلاش کن تا از هر داستانی معنا و هدف را درک کنی، زیرا ممکن است به تو سهم و بهرهای از آن برسد.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم تنها دربارهٔ خانم و خانه و فرزندش صحبت کنم.
هوش مصنوعی: بانوی من روحی است که در روزگار پرآشوب، همچنان با سیری ناپسند و ناهمگون زندگی میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که باطن انسان به فساد و سیرت بد آلوده شود، دیگر روح و ذات پاک او از بدن دور میشود و به ناچار از این تن جدا میگردد.
هوش مصنوعی: تلاش کن که از ویژگیهای زشت و ناپسند خود دوری کنی تا بتوانی به سرزمین همیشهگی و جاودانی وارد شوی.
هوش مصنوعی: هر کس که به سرشت و شخصیت خوب خود اهمیت ندهد و از همراهی با افراد نیکو دوری کند، هرگز نمیتواند زیباییهای زندگی را به درستی تجربه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.