دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست
کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست
چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید
بوی خون آید از آن مست که شمشیر به دست است
به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی
چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است
من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد
که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست
گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان
دست در زلف زد و گفت کیت پای ببستست
حاش لله که رهایی دلم از زلف تو بیند
که دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شستست
گرد آن دانهٔ خال تو سیه موی تو دامست
دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجستست
دل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزد
چون برآشفته یکی رومی هندوی پرستست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به عشق و دلبستگی عمیق خود به محبوب میپردازد. دل دیوانهوار خود را به زلف محبوب میبندد و از بیتابیاش میگوید. او به گفتگو درباره آرزوهایش برای دیدار معشوق اشاره میکند و احساس میکند که عشقش غیرقابل دسترس است. شاعر همچنین به کنایه میگوید که تلاش برای فرار از زلف محبوب بیفایده است و دلش به زلف او وابسته است. او بر این عقیده است که عشقش او را به دام انداخته و نمیتواند از آن رها شود. در نهایت، شاعر عشق و دلسوختگی خود را در مقایسه با زیبایی محبوب بیان میکند و به این نتیجه میرسد که این عشق همچنان در او شعلهور است.
هوش مصنوعی: دل دیوانهای که به زلف تو گره خورده، هیچکس نمیتواند به آن دسترسی پیدا کند، چون این دل به زلف تو مرتبط است.
هوش مصنوعی: طالب چشمت چنان به افراز آمده که حتی از جانش نیز جدا نمیشود. بوی خون از او به مشام میرسد، چون او در حالتی مست و سرمست است که شمشیر در دست دارد.
هوش مصنوعی: به امید آنکه شبی ناگهان به دیدنم بیایی، با آرزوی اینکه تو را ببینم، به تماشا نشستهام و آمادهی گفتوگو هستم. جانم در دلم است و منتظر تو هستم.
هوش مصنوعی: من و رسیدن به تو فقط یک خیال است که هرگز به واقعیت نمیپیوندد، زیرا تو از مقام و جایگاه بلندی برخورداری و من در موقعیتی پایینتر قرار دارم.
هوش مصنوعی: گفتم روزی از عشق و چالشهای تو فاصله میگیرم و به بیابان میروم، اما تو دست به موهایم زدی و گفتی: "کجا میروی؟ دل خودت به من وابسته است."
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، نمیتوانم دل خود را از زلف تو رها کنم، زیرا دلم مانند ماهی در تله است و زلف تو همچون آبی است که آن را شناور نگهمیدارد.
هوش مصنوعی: وجود دانهٔ خال تو مانند دام و گرفتار کنندهای است که دل از آن آگاه است، زیرا هیچ موجودی هرگز از این دام رهایی نیافته است.
هوش مصنوعی: دل قاآنی از زلف تو به شدت میگریزد، همانطور که یک رومی هندوی پرست، از آشفتگی و اضطراب دوری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزگاریست که در خاطرم آشوب و فلانست
روزگارم چو سر زلف پریشانش از آنست
در همه شهر چو افسانه بگفتند زن و مرد
قصه ما که برانیم که از خلق نهان است
همچنان در عقب روی نکو می رودم دل
[...]
زینهار ایدل از آن غمزه که شمشیر بدست است
باحذر باش که از مست کسی طرف نبستهست
کس چه سان از تو برد جان که زدنباله حشمت
حشم ناز و فنون تا نگری دست بدست است
کام من از تو همین بس که بپای تو نهم سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.