ای که گویی که دلت خون نشود چون نشود
چه دلست آنکه ز بیداد بتان خون نشود
رونق حسن تو هر چند که افزون گردد
عشقم آن نیست که از حسن تو افزون نشود
داری آن حسن که گر پیش تو آید لیلی
نتواند که ترا بیند و مجنون نشود
رای عقلست که دل گرد خطت گم گردد
حکم عشقست کزان دایره بیرون نشود
می نویسم خط خونابه بلوح رخ زرد
آه اگر گلرخ من واقف مضمون نشود
هر چه واقع شود از دور درو نیست ثبات
عاقل آن به که بهر واقعه محزون نشود
یار را هست بحال تو فضولی رحمی
هست امید که این حال دگرگون نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درد و رنج دل خود از عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند. او میگوید دلی که از بیداد عشق خونی نشود، چه دلی است. هرچقدر هم که زیبایی معشوق افزایش یابد، عشق او بیشتر از آن نمیشود. شاعر به توصیف حسن معشوق میپردازد و بیان میکند که حتی اگر لیلی در برابر زیبایی او قرار گیرد، نمیتواند چشم از او بردارد. او همچنین اشاره میکند که عقل در چنین حالتی گم میشود و عشق حکم میکند که دل از دایره عشق بیرون نرود. شاعر دلنوشتهای از عشق خود مینویسد و امید دارد وضعیت حالش تغییر نکند و ثباتی در احساسات باقی بماند.
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی دل تو از درد و رنج خون نمیشود، چه دلی است آنکه از ظلم و ستمهای بتان و معشوقانش هیچ دردی نمیکشد؟
هوش مصنوعی: هرچقدر زیبایی تو بیشتر شود، عشق من به تو همچنان در همان سطح باقی میماند و نمیتواند از زیبایی تو بیشتر شود.
هوش مصنوعی: تو آن زیبایی را داری که اگر لیلی در مقابلت قرار بگیرد، نمیتواند تو را ببیند و دیوانه نمیشود.
هوش مصنوعی: عقل میگوید که دل بر سر راه محبت گم میشود و این نشان از آن است که عشق حکم میکند که دل هیچگاه از دایره این احساس خارج نشود.
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجی که در چهرهی زردم میبینم، به قلم میآورم و با غم و اندوهی که در دل دارم، میخواهم بگویم اگر محبوب زیبایم از این احساس من باخبر نشود، چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر چه در دور اتفاق میافتد، ثابت و پایدار نیست. عقل انسان بهتر است که به خاطر حوادث و اتفاقات ناراحت نشود.
هوش مصنوعی: یار به خاطر حال تو نگران است و امید دارد که وضع تو تغییر نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟
جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود
این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست
[...]
همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود
کف من از گهر آبله ممنون نشود
من جگر تشنهٔ آن تیغم و او صرفه شعار
دم آبی ندهد، تا دل من خون نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.