گنجور

 
فیض کاشانی

به علم آل نبی هر کسی که ره دانست

درِ دگر زدن اندیشه تبه دانست

بر آستانه ایشان هر آن که راهی یافت

به روی ارض ملک را قرارگه دانست

درِ مدینه علم رسول هر که شناخت

به گنجهای حقایق تمام ره دانست

نیافت افسر حُبّ علی مگر آن کس

که سرفرازی عالم در این کلَه دانست‏

ورای دوستی خاندان ز ما مطلب

که شیخ مذهب ما غیر از این، گنه دانست

دلم ز اهل نفاق و صحابه شد بیزار

چرا که شیوه این قوم دل سیه دانست

تو پادشاه زمانی و من گدای درت

خوش آن گدا که درِ چون تو پادشه دانست

 
 
 
حافظ

به کویِ میکده هر سالِکی که رَه دانست

دری دگر زدن اندیشهٔ تَبَه دانست

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سرفرازیِ عالَم در این کُلَه دانست

بر آستانهٔ میخانه هر که یافت رَهی

[...]

فیض کاشانی

به علم آل نبی هر کسی که ره دانست

درِ دگر زدن اندیشه تبه دانست

بر آستانه ایشان هر آن که راهی یافت

به روی ارض ملک را قرارگه دانست

درِ مدینه علم رسول هر که شناخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه