باز این چه فتنه است که در سر گرفتهای
بوم و بر مرا همه آذر گرفتهای
می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز
سر تا بپای شعله صفت در گرفتهای
ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل
بی منت سپاهی و لشگر گرفتهای
خاکستر تنم چه عجب گر رود بباد
زین آتشیکه در دل و در جان گرفتهای
هر چند سوختی دگر آتش فروختی
جان مرا مگر تو سمندر گرفتهای
گفتم مگر جفا نکنی بر دلم دگر
میبینمت که عربده از سر گرفتهای
تنها اسیر تو نه همین این دل منست
دلهای عالمی تو مسخر گرفتهای
ای عشق بر سریر ایالت قرار گیر
در ملک جان و دل که سراسر گرفتهای
از عشق نیست فیض ترا مهربانتری
محکم نگاهدار چو در بر گرفتهای
نزدیک تر ز عشق رهی نیست زاهدا
با ما بیا چرا ره دیگر گرفتهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شاعر در این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و تأثیرات آن بر وجود خود میپردازد. او از آتش عشق و زیبایی محبوب سخن میگوید که تمامی وجودش را فراگرفته و به شدت تحت تأثیر قرارش داده است. شاعر به محبوب خود میگوید که او به مانند پادشاهی است که بر دلها فرمانروایی میکند و حتی دلهای دیگران نیز تحت تأثیر عشق او هستند. همچنین، او از جفا و دردهایی که در اثر این عشق متحمل شده، سخن میگوید و از محبوبش میخواهد که توجه بیشتری به او داشته باشد. در نهایت، شاعر به عشق به عنوان بهترین راهنمای زندگی اشاره میکند و از محبوب میخواهد که به او نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: این چه ماجرای عجیبی است که تو در ذهن خود به راه انداختهای؟ تو همه جا را به آتش کشیدهای و زندگی مرا ویران کردهای.
هوش مصنوعی: تو به من میآیی و از زیبایی و درخشش ناز تو، از سر تا پای من به آتش شوق و محبت فرو رفتهای.
هوش مصنوعی: ای پادشاه زیبایی که با فضل و مهربانی، دلها و جانها را به تسخیر خود درآوردهای و مانند یک سپاه و لشگر در قلبهای مردم جا گرفتهای.
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر خاکستر بدنم به باد برود، زیرا آتشی در دل و جانم شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: هرچند تو باعث سوختن من شدی و آتش بیرحمی را به جانم انداختی، اما تو انگار که سمندری جاویدان شدهای که از این آتش نمیسوزد.
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر بر دلم آسیب نرسانی، اما الان میبینم که باز هم شور و هیجان از سر گرفتهای.
هوش مصنوعی: تنها دل من نیست که گرفتار عشق تو شده، بلکه دلهای بسیاری در جهان تحت تسلط تو هستند و به عشق تو اسیر شدهاند.
هوش مصنوعی: ای عشق، بر تخت سلطنت وجودم تکیه کن و در قلب و جانم جا بگیر که تمام وجودم را به تسخیر خود درآوردهای.
هوش مصنوعی: از عشق نمیتوان بهرهای گرفت، تو با محبت و دوستیات قوی و استوار باش، چون که در آغوش تو قرار دارم.
هوش مصنوعی: نزدیکی به عشق، بهترین و نزدیکترین راه است. عارفان و زاهدان، چرا از این راه دوری میکنید و به مسیر دیگری میروید؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
وی مطربی که آن غزل تر گرفتهای
ای دلبری که ساقی و مطرب فنا شدند
تا تو نقاب از رخ عبهر گرفتهای
ای میر مجلسی که تو را عشق نام گشت
[...]
ای ماه من چرا ستم از سر گرفته ای
وز من چه دیده ای که نظر برگرفته ای
ای زلف یار من! چه همایی که روز و شب
بر فرق آفتاب رخش پر گرفته ای
ای شمع جان گداز! که با گریه ای و سوز
[...]
روی زمین به زلف معنبر گرفته ای
با این سپه چه ملک محقر گرفته ای
چشم ستمگر تو کجا، مردمی کجا
بادام تلخ را چه به شکر گرفته ای؟
حیف آیدت به قیمت دل خاک اگر دهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.