حسن رخ مه رویان از روی تو میبینم
دلجوئی دلداران از خوی تو میبینم
هرجا که بود نوری از پرتو روی تست
هر جا که بود آبی از جوی تو میبینم
چشم خوش خوبان را بیمار تو میدانم
محراب دو عالم را ابروی تو میبینم
گبر و مغ و ترسا را جویای تو میبینم
روی همه عالم را واسوی تو میبینم
بلبل بگلستانها از بهر تو مینالد
بوی گل و ریحانها از بوی تو میبینم
تشویش دل درهم از زلف تو میدانم
اسباب پریشانی گیسوی تو میبینم
عاشق سر کو گردد من گرد جهان گردم
چون جمله عالم را من کوی تو میبینم
املاک و لطایف را چوگان تو میدانم
افلاک و عناصر را من گوی تو میبینم
اندر دل هر ذره خورشید جهان تابیست
من تابش آن خورشید از روی تو میبینم
این عالم فانی را هر دم ز تو، نو از نو
من کهنه نمیبینم من نوی تو میبینم
از هیچ صدائی من جز حرف تو نشنیدم
هیهات دل هرکس یا هوی تو میبینم
در بحر محیط عشق شد غرق وجود فیض
وین چشم گهر بارش واسوی تو میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان باروی تو میبینم
بس عاشق سرگردان از عشق تو لب برجان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.