گنجور

 
فیض کاشانی

از دور بر خرامش قدت ثنا کنم

نزدیک چون رسی دل و جانرا فدا کنم

دارم بزیر پرده ناموس مستیی

تا آنزمان که پرده بر افتد چها کنم

صد راه عقل بسته شود اهل هوش را

گر یک ورق ز دفتر عشق تو وا کنم

عالم بسوزد از نفس آتشین من

حرفی ز سوز سینه خود گر ادا کنم

تا ریشهٔ ز جان بودم در زمین تن

حاشا ز دست دامن مستی رها کنم

گویند ترک عشق و ره عقل پیش گیر

دیوانه‌ام مگر که چنین کارها کنم

هر ذره در را بدوائی خریده‌ایم

من آن نیم که درد بدرمان دوا کنم

بر آستان دوست نهادم سر نیاز

شاید بروی خویش در فیض وا کنم

بر خاک مسکنت فتم و ناله سر کنم

باشد که در دلش ز ره عجز جا کنم

از بهر یکنظر که بسوی من افکند

جا دارد ار هزار سحرگه دعا کنم

در بحر آتشین بود ار گوهی مراد

تا نایدم بکف بدل و جان شنا کنم

فیضم گرفته است جهانرا فروغ من

در یوزهٔ علوم ز دفتر چرا کنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم

گیتی ز نور خاطر خود پر ضیا کنم

هر گه که گفت خواهم مدح تو نظم خویش

چون باد از نفاذ و چو آب از صفا کنم

بحرم که هر چه یابد طبعم گهر کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
اهلی شیرازی

جان نذر کرده ام که بپایت فدا کنم

پیش آی تا بنذر خود آخر وفا کنم

شرمنده ز آسمان و زمینم که بهر تو

تا کی بسجده افتم و تا کی دعا کنم

با من نکرد هجر تو کاری که دامنت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
کلیم

جان کاهدم چو حق سخن را ادا کنم

گر نقد جان دهند سخن را بها کنم

با عالمی مرا سر همخانگی کجاست

کو مرگ تا که خلوت راحت جدا کنم

چندانکه جای در دل آتش کند سپند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه