من این زهد ریائی را نمیدانم نمیدانم
رسوم پارسائی را نمیدانم نمیدانم
دل من مست جانانست و جانانش همی باید
بهشت آن سرائی را نمیدانم نمیدانم
وصال دوست میباید مرا پیوسته روز و شب
من این رسم جدائی را نمیدانم نمیدانم
زخود یکتا شدم خود را ز دوش خویش افکندم
من این دلق دو تائی را نمیدانم نمیدانم
ز خود بگذشتم و محو جمال دوست گردیدم
خودی و خودنمائی را نمیدانم نمیدانم
یکی گویم یکی دانم یکی بینم یکی باشم
دوتائی و سه تائی را نمیدانم نمیدانم
دلم دیوانهٔ زلفش شد آنجا ماند جاویدان
ز زنجیرش رهائی را نمیدانم نمیدانم
سخنها بر زبان میآیدم لیکن نمیگویم
چو علتهای عالی را نمیدانم نمیدانم
من نیکم و گر بد فیض گو مردم ندانند
زبان خودستائی را نمیدانم نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به نقد زهد ظاهری و پارساییهای ساختگی میپردازد و اعلام میکند که از این سنخ خودداریها و جداییها بیخبر است. او دل خود را تنها برای وصال دوست میخواهد و نسبت به جدایی بیتوجه است. شاعر از دوگانگی و خودسازیهایی که از آنها رنج میبرد، سخن میگوید و خود را در عشق محبوب غرق میبیند، از اینرو از زنجیر خودخواهی و خودنمایی آزاد شده است. او بر این باور است که در حقیقت تنها یکبودن و وحدت را در عشق میجوید و از سخن گفتن درباره فضایل و نکات مثبت خود خودداری میکند، زیرا به ذات عشق و حقیقت میپردازد و نه به تشریفات ظاهری.
هوش مصنوعی: من نمیدانم این زهد و ظاهرسازی چیست و از آداب پارسایی و پرهیزگاری هم چیزی نمیدانم.
هوش مصنوعی: دل من به عشق محبوبش دریاست و او باید خانهای را بسازد که بهشت باشد. اما من نمیدانم چرا و چهطور.
هوش مصنوعی: دوست را باید که همیشه در کنار خود داشته باشم و از بودن او لذت ببرم. من نمیدانم چهطور باید با جدایی کنار بیایم و این را قبول ندارم.
هوش مصنوعی: من تنها شدم و بار خود را از دوش برداشتم. این لباس دوگانهای را که به تن دارم، نمیشناسم و نمیدانم که چیست.
هوش مصنوعی: از خود گذشتم و در زیبایی محبوب غرق شدم، دیگر خبری از خودم و خودنمایی ندارم و نمیدانم چه میشود.
هوش مصنوعی: من یکی را بیان میکنم، یکی را میشناسم و یکی را میبینم، ولی وقتی نوبت به وجود خودم میرسد، نمیدانم که چرا گاهی به نظر میرسد چند وجود دارم و از این پیچیدگی آگاه نیستم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر موهای او دیوانه شده و در آنجا جاودانه مانده است، اما نمیدانم چگونه از این زنجیر رهایی یابم.
هوش مصنوعی: من همواره حرفهایی برای گفتن دارم، اما به خاطر این که دلیلهای مهم و عمیق را نمیشناسم، سکوت میکنم و چیزی نمیگویم.
هوش مصنوعی: من خوبم و اگر بد هم به نظرم بیاید، دیگران نمیدانند. من دربارۀ خودم صحبت کردن را نمیفهمم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.