شهد لطفست گهی در کامم
ز هر قهر است گهی در جامم
گه می تلخ دهی زان لب و چشم
گاه نقل و شکر و بادامم
گاهی از لطف کنی تحسینم
گاهی از قهر دهی دشنامم
من گرفتار توام حاجت نیست
زحمت آنکه کشی در دامم
روز و شب می نشناسم الا
وصل تو صبح و فراقت شامم
سوختم ز آتش هجران و هنوز
در ره چارهٔ وصلت خامم
فیض را شکر وصالت بچشان
چند در هجر تو زهر آشامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات متضاد شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از شیرینی و تلخی عشق صحبت میکند و تجربههای متفاوت خود را با معشوق بیان میکند. گاهی از عشق و لطف او لذت میبرد و گاهی نیز از قهر و جدایی رنج میکشد. هیچکدام از حالات عشق او، او را از محبوبش جدا نکرده و در نهایت، تمام توجه و آرزوی او به وصال معشوق معطوف است. شاعر میگوید که حتی در روز و شب هیچ چیز برایش مهمتر از وصال معشوق نیست و از درد جدایی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: لذت و شادی گاه به من میرسد و گاه بر عکس به من سختی و ناامیدی میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی از لب و چشمانت تلخی میچشیم و گاهی شیرینی مانند نقل و شکر و بادام.
هوش مصنوعی: گاهی با محبت و خوبیات مرا تحت تاثیر قرار میدهی و تحسینم میکنی، و گاهی نیز با قهر و ناراحتیات به من ناسزا میگویی.
هوش مصنوعی: من به عشق و محبت تو گرفتارم و نیازی به درخواست و زحمت برای کمک ندارم، چون خودم در دام عشق تو افتادهام.
هوش مصنوعی: نه روز را میشناسم و نه شب را، جز اینکه پیوند تو برایم صبح است و جداییات شب.
هوش مصنوعی: از عشق و دوری دچار سوز و گداز شدم و هنوز در تلاش برای یافتن راهی به وصال تو هستم، اما هنوز نادان و بیخبرم.
هوش مصنوعی: از نعمت وصالت باید سپاسگزاری کرد و آن را همچون شربتی شیرین نوشید، اما در غیبت تو، زهر جدایی را تحمل میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز الطاف تو شیرین کامم
تهی از باده مگردان جامم
چون در خانه برویم بستی
ماه رویت بنما از بامم
ای که نامت بودم ورد زبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.