گشتم به بحر و بر پی یار بی سیر
تا پای سعی آبله شد ماندم از سفر
بر خشک و بر گذشتم و جستم نشان وی
از وی نشان نداد نه خشکی مرا نه تر
از هر که شد دچار گرفتم سراغ او
کز یار بینشان چه دهد بیخبر خبر
جانم به لب رسید و نیامد بسر مرا
کس دیده مردهٔ نرسد عمر او بسر
آمد سحر بخواب من آن دزد خواب من
هم دزد را گرفتم و هم خواب را سحر
گفتم ز من چه خواهی و گفتا که جان و دل
گفتم که حاضر است بیا هر دو را ببر
بگرفت جان و دل ز من آن یار دلنواز
او جای خود گرفت و شدم من ز خود بدر
آیم اگر بخویش دگر باره جان دهم
آن خواب را که روزی من شد در آن سحر
گفتم به فیض خواب ز بیداریت بهست
اینک بخواب دیدی بیداری دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جستجوی یار خود در دریا و خشکی صحبت میکند و میگوید که برای یافتن او هر تلاشی کرده است. او در این راه به شدت خسته و ناامید شده و به مرگ نزدیک میشود. در نهایت، در خواب، دزدی را میبیند که هم خوابش را دزدیده و هم جان و دلش را. شاعر با دزد صحبت میکند و به او میگوید که جان و دلش حاضر است. دزد جان و دلش را میگیرد و شاعر از خود بیخود میشود. او به این فکر میکند که اگر دوباره خود را پیدا کند، باز هم جانش را فدای خواب خود خواهد کرد. در پایان، شاعر به اهمیت خواب و بیداری اشاره میکند و میگوید که خوابش به او دنیای جدیدی را نشان داده است.
هوش مصنوعی: به دریا رفتم و بیوقفه در جستجوی محبوبم بودم، تا جایی که پاهایم به خاطر تلاش زیاد به تاول افتاد و حالا از سفر خسته و ماندهام.
هوش مصنوعی: من از روی خشکی و گذرگاه عبور کردم و در جستجوی نشانهای از او بودم، اما او هیچ نشانی به من نداد، نه خشکیام و نه تر بودنم.
هوش مصنوعی: هر کس که گرفتار شده باشد را جستجو میکنم، زیرا از یار نشانهای ندارد و از بیخبری چه خبری میتواند بدهد.
هوش مصنوعی: جانم به پایان نزدیک شده و کسی برای کمک به من نیامده است. هیچکس نمیتواند ببیند که من چطور به مرگ نزدیک شدهام و عمرم به سر آمده است.
هوش مصنوعی: صبح زود، در خواب من دزدی آمد و خواب مرا ربود. هم دزد را گرفتم و هم خواب را در آن صبح.
هوش مصنوعی: گفتم از من چه چیزی میخواهی و او پاسخ داد که جان و دل من. من گفتم که هر دو آمادهاند، بگذار بیا و آنها را ببر.
هوش مصنوعی: یار دلنوازم جان و دل مرا گرفت و او در جای خودش مستقر شد و من از خود بیخبر شدم.
هوش مصنوعی: اگر دوباره به خودم بیایم، جانم را فدای آن رویای شیرین میکنم که روزی در آن سحرگاه به آن پرداخته بودم.
هوش مصنوعی: در گفتگویی که داشتم، به کسی گفتم که خواب بهتر از بیداری است و حالا که خواب را تجربه کردی، بیداری جدیدی هم خواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.