گنجور

 
فیض کاشانی

وصل با دلدار میباید مرا

فصل از اغیار می باید مرا

چون نی ام از اصل خود ببریده اند

نالهای زار می باید مرا

من کجا و رسم عقل و دین کجا

مست یارم یار می باید مرا

بی وصال او نمیخواهم بهشت

دار بعد از جار میباید مرا

عشق از نام نکو ننگ آیدش

عاشقم من عار می باید مرا

عقل دادم بستدم دیوانگی

شیوهٔ این کار میباید مرا

تا بکی این راز را پنهان کنم

مستی و اظهار میباید مرا

سر زمن سر میزند بی اختیار

محرم اسرار میباید مرا

گفتگو بگذار فیض و کار کن

در ره او کار میباید مرا