گنجور

 
بابافغانی

از باد خزان درخت عریان گردید

چون قامت نی

وان گل که چو لاله بود ریحان گردید

کو ساغر می

از شعلهٔ شمع بود دل گرمی جمع

شبهای سیاه

دل نیز چو برگ بید لرزان گردید

از سردی دی

 
sunny dark_mode