گنجور

 
بابافغانی

تا دیده با رخ تو مقابل نمی شود

کام دل از جمال تتو حاصل نمی شود

هر دل بجعد سلسله مویی قرار یافت

دیوانه ی منست که عاقل نمی شود

دست تهی اگر همه تعویذ دوستیست

در گردن مراد حمایل نمی شود

غافل مشو ز حال اسیری که یکنفس

از جلوه ی خیال تو غافل نمی شود

دل شد اسیر جلوه ی مردم فریب تو

کارش بسحر جادوی بابل نمی شود

خون قتیل عشق فغانی به هیچ رو

فردا وبال دامن قاتل نمی شود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

دل رفت و آرزوی تو از دل نمی‌شود

دل پاره گشت و درد تو زائل نمی‌شود

مه می‌شود مقابل روی تو هر شبی

یک روز با رخ تو مقابل نمی‌شود

رویم زر است و بر در تو خاک می‌کنم

[...]

جلال عضد

یک لحظه درد عشق تو از دل نمی‌شود

وز دیده نقش روی تو زایل نمی‌شود

گویند پند ده دل شیدای خویش را

بسیار پند دادم و عاقل نمی‌شود

در ورطه‌ای‌ست کشتی صبرم به بحر عشق

[...]

سام میرزا صفوی

تا کار دل ز عشق تو مشکل نمیشود

آسان مراد دل ز تو حاصل نمیشود

دل قطره قطره خون شد و از راه دیده رفت

رحمت هنوز بر من بیدل نمیشود

آهم بگرد باد فنا میدهد مرا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سام میرزا صفوی
صائب

هر رهروی دچار به منزل نمی‌شود

این راه قطع بی‌کشش دل نمی‌شود

زنجیر موج مانع شور محیط نیست

مجنون ما به سلسله عاقل نمی‌شود

گلگونه خجالت روح است روز حشر

[...]

فیض کاشانی

ای دل مخواه کام که حاصل نمی‌شود

حق از برای کام تو باطل نمی‌شود

لذت‌شناس نیست که از دوست غافلست

لذت کسی شناخت که غافل نمی‌شود

تا جا گرفته عشق تو در سینه یک نفس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه