مرحبا! مرحبا! محبت دوست
کز درون آمدی، نه از راه پوست
دلم از چز تو خانه خالی کرد
با تو سودای لاابالی کرد
تا غمت ساکن دل من شد
از چراغ تو خانه روشن شد
ما گرفتار دام عشق توایم
همه سرمست جام عشق توایم
ای که حسن رخت دل افروز است
شب ما با خیال تو روز است
حسنت از روضهٔ جنان خوشتر
یادت از هرچه در جهان خوشتر
هر که در صورت تو حیران نیست
صورتش هست، لیکنش جان نیست
من چو در عارض تو حیرانم
لوح محفوظ عشق میخوانم
دیدهای کان جمال دیده بود
مهر رویت به جان خریده بود
با خود، از بیخودی، تو را بینم
گر تو با من نهای چرا بینم؟
چون نظر بر رخ تو میفگنم
میبرد از دیار جان و تنم
به کسی گفتن این نمییارم:
که تو را نیک دوست میدارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از احساسات عمیق عشق و محبت صحبت میکند. شاعر از ورود دوست به دلش و تأثیر عاطفی او بر زندگیاش میگوید. او احساساتی چون خوشحالی و غم را به دلیل وجود معشوقش تجربه میکند و عشق او را به عنوان دلیلی برای روشنی و زیبایی زندگیاش معرفی میکند. شاعر عشق را مانند دام تنگی میداند که او و دیگران در آن گرفتارند و بر زیبایی و جاذبه معشوق تأکید میکند، به طوری که دیدن او باعث از دست دادن خودآگاهی و احساس شگفتی میشود. در نهایت، او ابراز عشق و دوستی صادقانهاش را نسبت به محبوبش میکند.
هوش مصنوعی: سلام! سلام! خوش آمدی! محبت تو از عمق وجودم شروع شد، نه فقط از ظاهر و باطن.
هوش مصنوعی: دلم به خاطر تو دیگر احساس تنهایی کرد و با تو در خیال بازیگوشی و بیخیالی قدم زد.
هوش مصنوعی: وقتی غم تو در دل من قرار گرفت، خانهام به نور تو روشن شد.
هوش مصنوعی: ما همه در عشق تو اسیر هستیم و از خوشی و شوق عشق تو سرمستیم.
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی چهرهات روشنیبخش دلهاست، شبهای ما با یاد تو همچون روز روشن و شاداب است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو از باغ بهشتی زیباتر است و یاد تو از هر چیزی در دنیا دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زیبایی تو شگفتزده نشده، تنها ظاهری دارد؛ اما در درونش زندگی و روحی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من وقتی که در زیبایی تو سردرگم هستم، در دل خود یاد عشق را میکنم.
هوش مصنوعی: چشمی وجود دارد که زیباییات را دیده و جانش را فدای چهرهات کرده است.
هوش مصنوعی: اگر تو با من نیستی، پس چرا من خودم را در غفلتی میبینم که به یاد تو هستم؟
هوش مصنوعی: وقتی به چهره تو نگاه میکنم، تمام وجودم را از من میگیرد و به دنیایی دیگر میبرد.
هوش مصنوعی: به کسی نمیگویم که نمیتوانم به او کمک کنم، زیرا به شدت او را دوست دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.